منبع: mckinsey.com
اکنون برای سالها ، تحول یک اصطلاح مهم برای چگونگی حرکتهای صحیح سازمانها برای دستیابی به پتانسیل کامل خود بوده است. هدف شرکت ها معمولاً ارائه عملکرد مالی سالم و اثربخشی سازمانی قبل از تمرکز بر رشد بالاتر، استراتژی های جدید و راه حل های مبتنی بر فناوری است.
اما سرعت تغییر به این معنی است که انتظار برای «کسب حق رشد» دیگر بهترین گزینه استراتژیک یا مالی نیست. فقط چند روند داستان را نشان می دهد: شرکت های دیجیتالی جدید در حال ایجاد اختلال در صنایع هستند و بسیاری از آنها ارزش بیشتری را به دست آورده اند و ارزش سهام به طور قابل توجهی بالاتر از شرکت های فعلی هستند. استراتژی های مبتنی بر اکوسیستم در حال افزایش است. شرکت های متعهد به معیارهای زیست محیطی، اجتماعی و حاکمیتی (ESG) به طور فزاینده ای برجسته می شوند. و استعداد یک اولویت بزرگتر از همیشه در C-suite است، زیرا رهبران سعی می کنند قابلیت های مناسب را برای ایجاد ارزش افزایش دهند.
در چنین محیط کسب و کار پویایی، تمرکز بر روشهای جدید کار، قابلیتهای جدید و فناوریهای جدید راه پیش رو است. با این حال، به راحتی نمی توان دگرگونی ها را درست کرد. تحقیقات مک کینزی مدتهاست که ثابت کرده است که تحول در سطح سازمانی دشوار است، زیرا کمتر از یک سوم تحولات به اهداف خود برای بهبود عملکرد سازمانی و حفظ این پیشرفتها در طول زمان میرسند.
در اینجا آنچه سالها تحقیق به ما در مورد چگونگی راهاندازی یک تحول کلنگر و پایدار در کسبوکار به ما آموخته است.
چرا یک برنامه تحول را شروع کنیم؟
بسیاری از شرکتها به دگرگونی روی میآورند، زیرا رهبران آنها به دنبال بهرهبرداری از پتانسیلهای بکر یا دستیابی به دستاوردهای رشد یا کارایی هستند.
در حالی که موفقیتآمیزترین تحولات بیشتر فرصتهای خلق ارزش سازمان را مورد توجه قرار میدهند، برخی از تحولات بر یک موضوع خاص تمرکز میکنند (به عنوان مثال، تغییر نیروی کار برای اتخاذ روشهای کاری چابک ).
تقریباً تمام تحولات «تحولات دیجیتال» هستند زیرا به سرمایه گذاری های جدید در فناوری و فرآیندهای مبتنی بر فناوری نیاز دارند. اما برخی از ابتکارات تحول دیجیتال آنقدر مهم هستند که تلاشهای بزرگ و مستقلی هستند.
شرکتها در تعقیب تعدادی از اهداف، از جمله مقابله با چالشهای خارجی فوری (اخلالکننده، تازه واردان بازار)، ناپیوستگیهای صنعت (تکنولوژی رفتار مصرفکننده را تغییر میدهد)، یا فشارهای کلان اقتصادی مانند مشکلات زنجیره تامین، دست به تحول میزنند.
بسیاری از سازمان ها روش های تحول را برای دستیابی به اهداف استراتژیک گسترده تر، مانند ایجاد ارزش از ESG، اتخاذ می کنند. انجام M&A و حرکات پرتفوی بزرگ ؛ و اولویت بندی اصول تنوع، برابری و شمول برای تأثیر بیشتر.
چه کسی در یک تحول دخیل است؟
مدیر عامل با بیان اهمیت آن، الگوبرداری از تغییرات مورد نظر، ایجاد یک تیم برتر قوی و مشارکت شخصی به یک تحول کمک می کند تا موفق شود .
افسر ارشد تحول (CTO) ، نقش C-suite که در بسیاری از بخشها برجستهتر میشود، ارکستراتور سطح بالای فرآیند تحول است . CTO باید گسترش دهنده مدیر عامل باشد، با اختیار و اختیار تصمیم گیری در مورد پرسنل، سرمایه گذاری ها و عملیات. CTO ممکن است مسئول صدها ابتکار باشد، اما مسئولیت تصمیم گیری روزانه و اجرای آن ابتکارات بر عهده رهبران خط، مدیران تحول و دیگران است.
در حالی که توجه به C-suite بسیار مهم است، افراد بیشتری برای ایجاد یک تحول مورد نیاز هستند – اغلب ۲۵ درصد یا بیشتر از نیروی کار. این کارمندان نقشهای خاص تحول را ایفا میکنند، مانند رهبری جریان کار یا تملک ابتکار. اما حداقل میزان مشارکت کارکنان برای تضمین موفقیت در تحول چقدر است؟ مککینزی اخیراً به دادههای ۶۰ سازمان که حداقل دو سال از تحولاتشان میگذرد، نگاه کرد و دریافت که تغییراتی که حداقل ۷ درصد از کارکنان بخشی از تحول را در اختیار دارند، دو برابر بیشتر احتمال دارد که بازده کل سهامداران بهتری را به همراه داشته باشد. در حالی که ۷ درصد ممکن است عدد کمی به نظر برسد، حتی در یک سازمان متوسط که می تواند به معنای صدها کارمند باشد.
رهبران تحول چگونه به اهداف خود دست می یابند؟
موفق ترین تحولات، ایده ها را به طرح های تجاری دقیق با معیارهای قابل پیگیری و محدود به زمان برای اندازه گیری نتایج تبدیل می کند. در نهایت، این طرح های تجاری باید منجر به ایجاد ارزش، صرفه جویی در هزینه، فرصت های رشد و سایر پیشرفت ها شود.
بسیاری از تحولات توسط یک دفتر مرکزی تحول (TO) که CTO در راس آن است، فعال می شود. TO اهداف را تعریف میکند، روشهای جدید کار را مدلسازی میکند ، و تضمین میکند که برنامه کلی و جریانهای کاری خاص در مسیر خود باقی میمانند. همچنین یک مخزن برای رهبران ارائه می دهد تا در هنگام مواجهه با مشکلات کمک بگیرند و مهارت های جدید را توسعه دهند.
به طور معمول، TO نتایج را از طریق جلسات هفتگی و اقدام محور فعال می کند. شرکت کنندگان می توانند یک حامی برای هر جریان کاری و دیگر صاحبان ابتکار کلیدی، به علاوه نمایندگی از امور مالی و CTO داشته باشند.
فراتر از طرح تحول، TO کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که سازمان روش کار خود را در درازمدت تغییر می دهد، به طوری که با تکمیل طرح های تحول، شرکت به روش های قدیمی باز نمی گردد.
چه چیزی باعث موفقیت تحولات می شود؟
طبق یک نظرسنجی جهانی مک کینزی ، سه اقدام اصلی به ویژه تحولاتی را پیشبینی میکنند که بیشترین ارزش را دارند:
- استفاده از یک پایگاه واقعیت عینی برای شناسایی فرصت های بهبود. هر چه یک سازمان به طور کاملتر از حقایق برای ارزیابی حداکثر سود مالی حاصل از یک تحول استفاده کند، رهبران اعتماد بیشتری خواهند داشت تا اهداف بلندپروازانه و در عین حال واقعبینانهای را دنبال کنند که منعکسکننده پتانسیل کامل تحول است.
- ارائه یک دلیل قانع کننده برای اینکه چرا یک تحول ضروری است. صرفاً محافظت از نتیجه کافی نیست. رهبران باید توضیح دهند که چرا کارمندان باید کارها را متفاوت انجام دهند. اگر مردم درک نکنند که این تحول برای کار روزانه خود و همچنین برای اهداف کلی کسب و کار به چه معناست، طرز فکر و رفتار آنها تغییر نخواهد کرد و سلامت سازمانی آسیب خواهد دید. الگوبرداری، توسعه استعدادها و مهارتها، و تقویت درک و باور، راههایی هستند که میتوان مطمئن شد افراد در آن شرکت میکنند و در آنجا میمانند.
- تطبیق بهترین استعدادهای شرکت با حیاتی ترین ابتکارات آن. این اقدام بر اهمیت پیوند اولویتهای کسبوکار و استعداد با ایجاد یک دید روشن از جایی که ارزش در شرکت تولید میشود و چه کسی در سازمان توانایی ارائه آن ارزش را دارد، تأکید میکند.
تحقیقات مککینزی همچنین نشان میدهد که مرحله اجرا – تعبیه رشتههای تبدیل در ساختارها، فرآیندها و سیستمهای معمولی کسبوکار – کلید تولید ارزش است. شرکتهایی که دستخوش تحولات موفقیتآمیز شدهاند، بیشتر از سایرین تغییرات اساسی در فرآیندهای برنامهریزی تجاری و چرخههای بررسی سالانهشان ایجاد کردهاند، از جلسات توجیهی هفتگی در سطح اجرایی و بررسیهای ماهانه یا فصلی گرفته تا گفتگوهای عملکرد فردی.
وقتی نوبت به نتایج گسترده می رسد، مشوق های مالی سخاوتمندانه و خاص یکی از مؤثرترین ابزارها برای ایجاد انگیزه در کارکنان است. بر اساس تحلیل مککینزی ، شرکتهایی که مشوقهای مالی مرتبط با پیامدهای تحول را اجرا میکردند، در مقایسه با شرکتهایی که برنامههای مشابهی نداشتند، تقریباً پنج برابر افزایش در کل بازده سهامداران داشتند. در کنار هم، یک برنامه خوب طراحی شده از مشوق های غیرمالی می تواند سطح بالاتری از انرژی و هیجان را در سراسر سازمان ایجاد کند و تلاش های اختیاری کارکنان را تقویت کند.
در نهایت، سرعت بسیار مهم است. شرکتهایی که عملکرد مالی بالایی دارند معمولاً ۷۴ درصد از ارزش تحولات خود را در ۱۲ ماه اول به دست میآورند. این ارزش را می توان مجدداً در ابتکارات جدید سرمایه گذاری کرد و یک دایره با فضیلت برای بهبود ایجاد کرد.
چرا تحولات شکست می خورند؟
چندین رفتار اضافی می تواند یک تحول را در معرض خطر قرار دهد:
- اعلام پیروزی خیلی زود در دگرگونیهای موفق، شرکتها معمولاً در عرض چند ماه ، انبوه ایدههای اولیه خود را به یک برنامه قابل دستیابی و دقیق تبدیل میکنند . تحولات ناموفق آن تاثیر اولیه را حفظ نمی کنند. این ممکن است به دلایل مختلفی اتفاق بیفتد: برای مثال، اگر بودجهها با اهداف هماهنگ نباشد، عملکرد و نظم حاکمیتی ممکن است از بین برود.
- عدم شفافیت در مورد منابع بدون مالکان روشن و مسئولیت پذیری در قبال اقدامات، تعبیه تصمیم گیری سریع و تقویت ذهنیت های جدید برای ادامه تحول غیرممکن است.
- ناتوانی در پالایش آنها. هیچ اقدام واحد یا گروهی از اقدامات، موفقیت تحول را تعریف نمی کند. با این حال، رهبرانی که روی تغییرات ملموس در ساختارها، فرآیندها و سیستمهای معمولی سرمایهگذاری میکنند. اولویت بندی تحولات به عنوان رویداد اصلی؛ و حفظ یک ذهنیت بلند مدت می تواند به سازمان خود بهترین شانس را برای دستیابی به پتانسیل کامل تحول خود بدهد. بر اساس تحقیقات مک کینزی در مورد تحولات موفقیت آمیز کسب و کار ، بسیاری از شرکت ها تعداد ابتکارات خود را پس از سال اول تا ۷۰ درصد دوباره ذخیره کردند. این یک راه مطمئن برای حفظ شتاب برای چالش های پیش رو است.
مقالات ارجاع شده:
- « با جدیدترین عضو C-suite مصرفکننده آشنا شوید: افسر ارشد تحول »، ۵ دسامبر ۲۰۲۲، AD Bhatia، کوین کارمودی ، ربکا جانسون، امیلی ریزی، جیم اسکات و کریستی ویور
- ” شما نمی توانید خیلی سریع حرکت کنید: گفتگو با اندی پن “، ۶ سپتامبر ۲۰۲۲، وسلی والدن
- ۱۹ ژانویه ۲۰۲۲، هیو باخمن، رابین لیگون و دومینیک اسکریت، « نقش قدرتمندی که مشوقهای مالی میتوانند در یک تحول ایفا کنند .»
- « باخت از روز اول: چرا حتی تحولات موفق هم کوتاه میآیند »، ۷ دسامبر ۲۰۲۱
- « در یک تحول واقعاً به چند نفر نیاز است؟ “، ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱، لورا لندن، استفانی مدنر و دومینیک اسکریت
- ” اعداد پشت تحولات موفق “، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۹، کوین لاکزکوفسکی ، تائو تان، و ماتیاس وینتر
- « حکمت تحولات: مدیران اجرایی موفق چگونه به تغییر فکر میکنند »، ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۹، الیور بلدک، جیمز دیتون، آلیسون دان، تیپ هویزنگا و وسلی والدن
و بخوانید:
2 پاسخ
تحول کسب و کار چیست؟ تحول کسب و کار یک استراتژی مدیریت تغییر است که می تواند به عنوان هر تغییر، همسویی مجدد یا تغییر اساسی در عملیات تجاری تعریف شود . هدف این است که تغییراتی در فرآیندها، افراد یا سیستم ها (فناوری) ایجاد کنیم تا شرکت را با استراتژی و چشم انداز کسب و کار خود هماهنگ کنیم.
کاربردهای تحول کسب و کار:
دگرگونی کسب و کار به تغییرات اساسی اشاره دارد که سازمان ها در مدل های کسب و کار، استراتژی ها، فرآیندها و عملیات خود به منظور انطباق با شرایط جدید بازار، فناوری های مخرب یا سایر عوامل خارجی ایجاد می کنند. در اینجا برخی از کاربردهای کلیدی تحول کسب و کار آورده شده است:
۱. تحول دیجیتال: در عصر دیجیتال امروزی، کسب و کارها باید فناوری های دیجیتال را برای بهبود کارایی، خدمات مشتری و رقابت پذیری اتخاذ کنند. این ممکن است شامل پیاده سازی سیستم های نرم افزاری جدید، سرمایه گذاری در تجزیه و تحلیل داده ها و توسعه استراتژی های بازاریابی دیجیتال باشد.
۲. تجدید ساختار سازمانی: تحول کسب و کار اغلب شامل بازسازی سازمان به منظور چابک تر، مشتری مدار و کارآمدتر است. این ممکن است شامل سادهسازی عملیات، تمرکززدایی در تصمیمگیری یا بازتعریف نقشها و مسئولیتها باشد.
۳. ادغام و تملک: دگرگونی کسب و کار می تواند محرکی برای ادغام و تملک باشد، زیرا شرکت ها به دنبال گسترش دامنه بازار خود، بهبود صرفه جویی در مقیاس یا به دست آوردن قابلیت های جدید هستند.
۴. بهینه سازی فرآیند: تحول کسب و کار اغلب شامل مهندسی مجدد فرآیندهای کسب و کار برای بهبود کارایی، کاهش هزینه ها و افزایش رضایت مشتری است. این ممکن است شامل خودکار کردن وظایف تکراری، حذف مراحل غیر ضروری، یا تعریف مجدد گردش کار باشد.
۵. بهبود تجربه مشتری: کسب و کارها به طور فزاینده ای بر ارائه تجربیات استثنایی مشتری برای متمایز شدن خود در بازار متمرکز می شوند. تحول کسب و کار ممکن است شامل توسعه کانال های خدمات مشتری جدید، شخصی سازی پیام های بازاریابی یا سرمایه گذاری در سیستم های مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) باشد.
۶. ابتکارات پایداری: دگرگونی کسبوکار میتواند شامل تلاشهایی برای پایدارتر شدن محیطزیست و مسئولیتپذیری اجتماعی نیز باشد. این ممکن است شامل کاهش انتشار کربن، تامین مواد پایدار یا حمایت از پروژه های توسعه اجتماعی باشد.
۷. نوآوری و چابکی: دگرگونی کسب و کار اغلب به دلیل نیاز به انطباق با تغییرات سریع در بازار یا چشم انداز تکنولوژیکی انجام می شود. شرکت ها باید نوآوری کنند تا از رقبا جلوتر بمانند، محصولات و خدمات جدید توسعه دهند یا مدل های تجاری خود را در پاسخ به فرصت های جدید تغییر دهند.
به طور کلی، تحول کسب و کار یک ضرورت استراتژیک برای سازمان هایی است که به دنبال پیشرفت در محیط کسب و کار پویا و رقابتی امروزی هستند. با پذیرش تغییرات و بهبود مستمر عملیات خود، شرکت ها می توانند خود را برای موفقیت و رشد بلندمدت قرار دهند.