ایوسی

زمینه‌ی خیالی دانش و ناکامی: رونمایی از پرده‌ی ارمغان دانش

آشنایی با قضیه اثر شوفر
پدیده «اثر شوفر» خطرناک‌تر از هر دشمن و خیانتکاری در کشور!
“افتراق بین دانش و ادعای دانش در پدیده شوفر: بررسی اشتباهات رایج در فهم مفاهیم”
صاحب‌نظران معتقد هستند که در شرایط کنونی، بیش از تهدیدهایی همچون دشمنِ بیرونی، خشکسالی، دروغ و …، آنچه که کشورمان را تهدید می‌کند، «اثر شوفر» است!

قضیه‌ی اثر شوفر چیست؟

اثر شوفر که در زبان انگلیسی آن را با عنوان دانش شوفری (Chauffeur Knowledge) یا آزمون شوفر (Chauffeur Test) و یا دانش وانمودی (pretend knowledge) می‌شناسند، بر مبنای داستان حقیقی زیر پدید آمده است.
ماکس پلانک
ماکس پلانک – فیزیک‌دانان آلمانی در سده‌ی ۱۹ و اوایل ۲۰ میلادی

ماکس پلانک (ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک، Max Karl Ernst Ludwig Planck – یکی از مهم‌ترین فیزیک‌دانان آلمان در سده‌ی ۱۹ میلادی و اوایل سده‌ی ۲۰) بعد از این‌که جایزه‌ی نوبل را در اوایل قرن بیست میلادی (سال ۱۹۱۸) می‌گیرد، یک تور برای دور آلمان گذارده و در شهرهای مختلف درباره‌ی مکانیک کوانتوم شروع به صحبت و ارائه‌ی محتوای علمی می‌کند.

اما از آنجاکه او هر مرتبه از سخنرانی‌هایش دقیقاً یک محتوا را به صورت کاملا تکراری ارائه می‌نمود، شوفر (راننده‌‌ی) او احساس می‌کند که تمامی مطالب این دانشمندِ نام‌آور را به خوبی یاد گرفته است و حال دیگر در حد او معلومات و دانش دارد؛

لذا روزی به آقای پلانک می‌گوید: شما از تکرار این حرف‌ها خسته نمی‌شوید؟ از آنجاکه من نیز بارها این مطالب را شنیده‌ام، الان می‌توانم به جای شما این مطالب را به راحتی برای دیگران ارائه کنم؛ اگر اجازه دهید، من در مقصد بعدی که شهر مونیخ است، به جای شما سخنرانی کنم و شما لباس من را پوشیده و صرفا در جلسه بنشینید و شاهد سخنرانی من باشید؟ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد می‌شود.

پلانک نیز این موضوع برایش جالب می‌نماید و با نظر به اینکه در مونیخ کسی چهره‌ی این دانشمند را نمی‌شناخت، قبول می‌کند که طبق روالی که شوفرش طرح کرد، عمل کنند!

از همین رو، در جلسه‌ی مونیخ شوفرِ آقای پلانک در جایگاه یک دانشمندِ بنام و مشهور فیزیک شروع به سخنرانی کرده و اتفاقا در این جلسه بسیار موفق درباره مکانیک کوانتوم صحبت می‌کند و شنونده‌ها نیز بسیار لذت می‌برند.

اما در انتهای جلسه، یکی از فیزیک‌دان که در جلسه حاضر بود، بلند شده و سوالی علمی را مطرح می‌کند؛ شوفر که محدوده‌ی دانشش به همان نطقِ کمتر از دو ساعته‌اش محدود می‌شد و بیش از آن چیزی نمی‌دانست، بالطبع قادر به پاسخ دادن به این سوال اصلا نبود؛ اما بواسطه‌ی پشت‌گرمی‌اش به آقای پلانک، با خونسردی می‌گوید:

«من تعجب می‌کنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوال‌هایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده ازمن می‌پرسند ! این سوال شما حتی شوفر من هم می‌تواند جواب دهد!» سپس از پشت تریبون رو به ماکس پلانک که در جمع حضار نشسته بود می‌کند و می‌گوید «جناب شوفر (آقای راننده)، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید»!

ماکس نیز از جا برخواسته و پاسخ آن فیزیک‌دان را به صورت کامل می‌دهد.

اثر شوفر؛ توهم دانایی است

از آن زمان، در علم مدیریت این نوع عملکرد را “توّهم دانایی” را «اثر شوفر» می‌نامند. البته داستان اثر شوفر به مسئله‌ی علم فیزیک یا هر علم دیگری محدود نمی‌شود و این تَوّهُم دانایی گاهی در بسیاری از امور از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی، مدیریت، دین، فرهنگ و … برای بسیاری از افراد سطحی‌نگر و به ظاهر همه‌چیزدان پیش می‌آید.

عموما افراد سطحی‌نگر غافل از اینکه علم و دانش در هر رشته‌ای مانند کوه یخی است که بخش بسیار بسیار کمی از آن قابل رؤیت بوده و بخش اعظم آن را نمی‌توان مشاهده نمود؛ صرفا بخش قابل مشاهده دانش را می‌بینند و گمان می‌کنند که کل دانش را به خوبی دریافت کرده‌اند، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است نه خود دانایی.

مطالب مرتبط: مراحل روش علمی (با یک مثال)

توهم دانایی، از فهم پایین و سطحی‌نگری نشأت می‌گیرد

توهم دانایی، یعنی اینکه فکر کنیم همه جوانب مطلب یا علمی را به خوبی می‌دانیم و در آن موضوع به طور کامل استاد شده‌ایم، بنابراین قاطعانه در مورد آن اظهار نظر می‌کنیم؛ در صورتی که این از نگاه سطحی و کوته‌بینانه‌ی ما نشات می‌گیرد و در واقع کاملا اشتباه می‌کنیم.

به زبانی دیگر؛ یعنی ما یا نمی‌دانیم و یا علممان نسبت به موضوع اشتباه و ناقص است، و اتفاقا علت اصلی توهمِ دانایی‌مان نیز همین تصور ناقص یا اشتباه ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسه‌ی دانش ناقص و محدود خودمان با همان تصور است.

اثر شوفر؛ خطرناک‌تر از هر دشمنی است

حال اگر در جامعه‌ای، روال این‌گونه شود که هر کس بی‌محابا در هر امری مدعی دانستن شود؛ و مردم تفاوت بین فهم متخصص و مدعی را تشخیص ندهند، یا به اصطلاح همان شوفرِ سطحی‌نگر سوار بر کار شده و به جای دانشمندِ دانا و مسلط، اظهار نظر کند و در این اثنا دانشمند بخواهد صرفا ماشین را هدایت کند؛

یعنی شوفرها در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفرها ادامه فعالیت دهند؛ قطعا امور جامعه به قهقرا خواهد گرایید. و افسوس که، این داستان امروزه در جوامع زیادی (و متاسفانه در کشور ما نیز) اتفاق افتاده است.

و از همین رو است که بیشتر افراد در جایگاه خود نیستند؛ و متاسفانه شاهد آن هستیم که گروه عمده‌ای از مدیران و سباست‌مداران و گردانندگان اقتصاد با روش‌هایی غیر علمی بر مسند نشسته‌اند و صرفا توهم دانایی، آنها را بدان‌جا کشانده است.

البته در جوامعی که چنین مشکلی در بین دولت‌مردان و بزرگانش رواج پیدا کند، بی‌شک این بیماری در میان اقشار مختلف جامعه هم سرایت می‌نماید و بدین‌صورت، عمومِ مردم خود را در همه‎‌ی امور عقل کل و صاحب نظر می دانند، تاجایی که کلمه “نمی دانم” را تحقیر خود قلمداد کرده و همیشه از زیر بار عنوان آن سرباز زده و فرار می‌کنند.

مطالب مرتبط:

اثر شوفر نابودگر تعهد و تقوا است

و خوب است بدانیم که حقیقتا این جمله‌ی شهید بهشتی نیز کاملا صحیح است که می‌گوید: «مسئولی که تخصص ندارد بی تقوا است»؛

در واقع آن دسته از کسانی که درگیر توهم دانایی شده‌اند و خود را همه‌چیزدان می‌دانند؛ خیلی راحت حاضر به پذیرش مسئولیت‌هایی هستند که در آن فاقد تخصص هستند و از همین رو، به دلیل فقدان تخصص، هیچ‌گاه نمی‌توانند در آن کار تعهد نیز داشته باشند و متعهدانه در مسیر مسئولیت‌شان گام بردارند.

ندانستن عیب نیست

سقراط و اعترافش به ندانستن

سقراط (Socrates – در حدود ۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌زیسته) یکی از بزرگترین و نام‌آورترین فیلسوفان تاریخ بوده است که کمتر کسی‌ است که اعتراف به دانایی و بزرگی او در علم نداشته باشد؛ اما با این وجود، این حکیم بسیار مشهور و نام‌آور، جمله‌ای بسیار مشهور دارد که می‌گوید:

«من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می‌دانم که نمی‌‌دانم» در حالی که دیگران هنوز به نادانی خود نیز، آگاه نیستند.

و این جهل سقراطی که بعدها نیکلاس کوزایی (Nicholas of Cusa – کاردینال، ریاضی‌دان، دانشمند و فیلسوف آلمانی) آن را «جهلِ فرهیخته» نامید، درست همان چیزی است که برای تفکر و پژوهش و جستجو‌گری نیازمند آن هستیم. زیرا نخستین گام در تلاش برای کسب دانایی، غلبه بر توهم دانایی است.

ما زمانی می‌توانیم به د‌رک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که آنچه را که نمی‌دانیم با شهامت و جسارت بگوییم “نمی‌دانم”

فواید قبولِ ندانستن

اگرچه در نگاه نخست، اعتراف به ندانستن، همان اعتراف به درک و فهم پایین انسان به نظر می‌رسد؛ اما حقیقتا، با نظر به دنیایی مملو از علوم، دانش‌ها و اطلاعاتی که نهایت و غایت آنرا هیچ یک از انسان‌ها نمی‌دانند، واقعا قبول نداستن، نمی‌تواند هیچ چیز بد و ناپسندی را علیه گوینده یا پذیرنده‌ی کلمه‌ی “نمی‌دانم” به همراه داشته باشد؛

و حتی برعکس؛ قبول ندانستن، فواید و آثار مثبت بسیار زیادی را به همراه دارد، که موارد زیر تنها گوشه‌ای از فوایدی است که در این مطلب به آنها اشاره شده است:

۱- افزایش اعتبار در بلندمدت و حتی گاه کوتاه مدت

قطعا زمانی که حاضر به اعتراف به نداستن در مقابل اموری که بدان علم نداریم باشیم؛ خود را از زیر بارِ مسئولیتی که بدان اشراف نداریم خارج کرده‌ایم و مطمئنا درگیر روند ارائه‌ی اشتباه محتوا و یا انجام غلط امور نخواهیم شد و بدین صورت، با عدم ارتکاب و انجام کاری غلط، موجب حفظ و حتی تقویت اعتبار خود خواهیم شد.

۲- اثبات تعهد و پارسایی خود به دیگران

شهید چمران در سئوالی که او پرسیدن تقوا بالاتر است یا تخصص؟ گفته بود: تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان “بی تقوایی” است!

و موضوع دقیقا همین است؛ زمانی که ما بدون اشراف به مسئله‌ای در آن ورود کرده و نپذیریم که نمی‌دانیم، بی‌شک تعهد و پرهیزکاری‌مان زیر سوال است، که عموما این موضوع نیز خیلی زود برای مخاطبین ما نیز اثبات خواهد شد؛ اما همین که در مقابل چیزی که بدان اشرافی نداریم، اعتراف به ندانستن بکنیم، به نوعی تعهد خود را در مقابل دیگران به تصویر کشیده‌ایم.

۳- آسودگی خاطر و آرامش وجدان

انجام اموری که خالی و عاری از علم و آگاهی کامل باشد، چیزی جز ضرر و خسران برای ما و دیگران نخواهد داشت، و اگر به جای اینکه بدون علم و آگاهی در موضوعی ورود کرده و به انجام اشتباه آن کار بپردازیم؛ از همان ابتدا به عدم تسلط و علم بدان اعتراف کرده و از ورود به آن موضوع امتناع کنیم، مطمئنا آسودگی خاطر و آرارمش درونی را برای خود خریده‌ایم و وجدان خود را نیز از هر گونه سرزنش درونی دور ساخته‌ایم.

۴- دوری از تصمیمات و قضاوت نادرست

تحقیقات نیز نشان داده است هنگامی که ما به جای پذیرش عدم علم و بیان “نمی‌دانم“، ناآگاهانه گزاره‌ای اشتباه را بیان می‌کنیم، با گذشت زمان و تکرار چند مرتبه‌ای آن گزاره‌ی اشتباه، آن را در ذهن خود نیز به عنوان یک گزاره‌ی صحیح و قطعی قلمداد کرده و تایید خواهیم کرد.

از همین رو، اگر ما از اعتراف به ندانستن سر باز بزنیم، مطمئنا در گذر زمان دانش و معلوماتمان با اطلاعات اشتباهی در هم آمیخته می‌شود که خودمان به خورد خودمان داده‌ایم؛ و همین موضوع سبب خواهد شد که در روند تصمیم‌گیری‌های بعدی و یا قضاوت‌هایمان، بارها دچار اشتباه شویم، چراکه دانش ما مملو از اشتباه است.

۵- تقویت انگیزه برای یادگیری

عدم قبول و عدم اعتراف به ندانستن چیزی، موجب می‌شود که هم خود را در موضوعی که بدان دانش نداریم مُحِق بدانیم و بر گفته‌های خود اصرار و تاکید بورزیم و هم همان طور که بیان شد، گزاره‌های اشتباهی که برای طفره رفتن از نادانی‌مان بیان کرده‌ایم، کم کم به صورت موضوعاتی قطعی و صحیح در آید.

از همین رو، اگر نخواهیم به ندانستنمان اعتراف کنیم، ضرورتی نیز برای یادگیری و افزایش معلومات نمی‌بینیم؛ و برعکس، اگر از همان ابتدا معترف به نداستن چیزی باشیم، راحت‌تر قبول خواهیم کرد که باید برای فراگیری‌اش دست به کار شده و معلومات خود را افزایش دهیم.

۶- کمک به تقویت فراشناخت در فرد

امروزه در روان‌شناسی، درخصوص فراشناخت زیاد صحبت می‌شود.اما منظور از این واژه در روان‌شناسی، تأملی است که انسان بر روی فرایندهای ذهنی خود می‌کند؛ به زبانی دیگر اندیشیدن درباره‌ی تفکرات خود و یا حدودِ شناخت شخصیت‌تان در موضوعات گوناگون را فراشناخت می‌نامند.

تحقیقات نیز نشان داده است، آن دسته از افرادی که به‌موقع، بجا و به درستی از واژه‌ی «نمی‌دانم» استفاده می‌کنند، فراشناخت قوی‌تری دارند. چرا که آنها به درستی تشخیص می‌دهند دامنه آگاهی‌شان از موضوعات مختلف تا چه حد و کجا است.

۷- افزایش اعتماد به خود

برعکس آنچه که بسیاری از مردم تصویر می‌کنند، صرف بیان این‌که ما بعضی از موضوعات و مسائل، اطلاع چندانی نداریم و  “نمی‌دانیم”، این عملکرد در طولانی مدت به خودباوری و عزت نفس ما آسیبی نخواهد رساند؛ اما در مقابل، مادامی‌که خود را ملزم به آن می‌کنیم که ناآگاهی و جهل خود را در بخش‌های گوناگون پنهان کنیم، خودباوری و عزت‌نفسمان بسیار آسیب می‌بیند.

۸- افزایش تعامل اجتماعی و ارتباطات مثبت

وقتی که اعتراف به ندانستن و عدم تسلط به یک موضوع را بنا به حقیقت بنماییم، افراد اطراف ما نیز احترام بیشتری به ما خواهند داشت؛ زیرا این نوع صراحت و اعتراف، نشانه‌ی افتخار و شجاعت در نظر دیگران خواهد بود. این موضوع نه‌تنها باعث ارتقاء روابط اجتماعی و ارتباطات ما خواهد شد، بلکه نیز فرصت‌های جدید و مواقع جالب‌تری برای یادگیری و به اشتراک گذاشتن دانش خواهیم داشت.

بنابراین، با توجه به این مشخصه‌ها و فوایدی که قبول ندانستن به همراه دارد، می‌توان گفت که اعتراف به ندانستن کلیدی برای پیشرفت، یادگیری مداوم و توسعه فردی و اجتماعی ما است. به همین دلیل، بهترین راه برای افزایش دانش و مهارت‌های خود، اعتراف صادقانه به ندانستن و آمادگی برای یادگیری و پذیرش دیدگاه‌ها و نظرات دیگران است.


در پایان این جمله‌ی گهربار را از امام علی (ع) نیز جدی بگیرید که: قال عَلیِّ بْنِ اَبیطالِبٍ ع: مَنْ تَرَکَ قولَ لا أدْری اُصِیبَتْ مَقاتِلُهُ [نهج البلاغه، حکمت ۸۵]

هر کس که جمله «نمى‏‌دانم» را ترک کند خود را به کشتن خواهد داد.

بیشتر بخوانید: “دانش شوفری” در سازمان

تفسیر چارلی مانگر از دانش‌های شوفری

چارلی مانگر و اثر شوفر

چارلی مانگر (Charlie Munger – حقوقدان، سرمایه‌گذار و سرمایه‌دار آمریکایی است، که معاون رئیس و نایب رئیس هیئت مدیره‌ی هلدینگ خوشه‌ای سرمایه‌گذاری برکشایر هاتاوی Berkshire Hathaway نیز می‌باشد)، شریک تجاریِ میلیاردرِ مشهور وارن بافت (Warren Edward Buffett – چهارمین ثروتمند جهان در حال حاضر)، اغلب داستان ماکس پلانک و شوفرش را تعریف می‌کند تا نحوه‌ی تمایز بین دو نوع دانش را نشان دهد: دانش واقعی و دانش وانمودی

چارلی مانگر – حقوقدان، سرمایه‌گذار و سرمایه‌دار آمریکایی

در سال ۲۰۰۷ نیز در شروع سال تحصیلی در مدرسه‌ی حقوق USC، مانگر این داستان را این‌گونه توضیح داد:

من مکرراً این داستان عجیب (منظور: دارای اعتبار مشکوک) را تعریف می‌کنم که چگونه ماکس پلانک، پس از برنده شدنِ جایزه‌ی نوبل، به دور آلمان رفت و همان سخنرانی استاندارد را در مورد مکانیک کوانتومی جدید ارائه داد.

با گذشت زمان، راننده‌ی او این سخنرانی را حفظ کرد و گفت: «پروفسور پلانک، به نظر شما این روندِ کنونی اشکال ندارد، زیرا ماندن در این روال ما بسیار کسل‌کننده است. [چه می‌شد اگر] من در مونیخ سخنرانی می‌کردم و تو با کلاه راننده‌ام جلو می‌نشینی؟»

پلانک گفت: “چرا که نه؟”

و راننده بلند شد و این سخنرانی طولانی را در مورد مکانیک کوانتومی ارائه کرد.

پس از آن یک استاد فیزیک برخواست و یک سوال کاملاً وحشتناک پرسید.

سخنران [همان شوفر] گفت: «خب من تعجب می‌کنم که در شهری پیشرفته مانند مونیخ، چنین سؤال ابتدایی برایم پیش می‌آید. من از راننده‌ام می‌خواهم که پاسخ دهد.»

مانگر ادامه می‌دهد:

در این دنیا دو نوع دانش داریم.

یکی دانش پلانک است، افرادی که واقعا می‌دانند. آنها حقوق را پرداخت کرده‌اند، آنها استعداد دارند.

و سپس ما دانش راننده داریم. آنها صحبت را یاد گرفته‌اند. آنها ممکن است موهای بزرگی داشته باشند، ممکن است خلق و خوی خوبی در صدا داشته باشند، اما تاثیر جهنمی بر جای خواهند گذاشت.

و در نهایت، تنها چیزی که آنها [سیاستمداران] دارند دانش راننده است. فکر می‌کنم تقریباً همه‌ی سیاستمداران در ایالات متحده را توصیف کرده‌ام.

و شما در زندگی خودتان با این مشکل مواجه خواهید شد که با دانش پلانک پاسخ‌ها را به دست مردم برسانید و با دانش راننده، آنها را از مردم دور کنید. و نیروهای عظیمی علیه شما کار می‌کنند. نسل من کمی شما را ناکام گذاشته است … اما دوست ندارید اکنون خیلی آسان باشد؟

تفسیری از صحبت‌های چارلی مانگر

در واقع طبق بیان مانگر اگرچه می‌توان از هر دو نوع دانش ماکس پلانکی و وانمودی استفاده کرد؛ اما واقعیت این است که:

تنها دانش نوع اول واقعی است، این دانش خریدنی نیست و نمی‌شود آنرا کپی کرد. و اگر شما دانش واقعی را می‌خواهید باید آن را به دست آورید. اما نوع دوم دانش کپی شده است. و در این دانش، اگرچه در ظاهر شما پاسخ را می‌دانید اما درک لازم برای نشان دادن کار خود را ندارید.

به بیانی دیگر؛ دانش واقعی زمانی به دست می‌آید که افراد کاری را انجام دهند. و این در حالی است که ما افرادی را داریم که کار را انجام نمی‌دهند، بلکه آنها وانمود می‌کنند؛ در واقع آنها فقط یاد گرفته‌اند که یک نمایش خوب ارائه دهند، و اصلا درک درستی از آنچه که ارائه می‌دهند ندارند. و این یعنی:

و آلبرت انیشتین (Albert Einstein – فیزیک‌دان نظریِ بسیار مشهور) نیز در این خصوص گفته‌ای جالب دارد؛ او می‌گوید:

هر احمقی می‌تواند بداند. اصل این است که بفهمیم.

بخوانید: نبرد برای جلوگیری از اخبار جعلی

تشخیص دانش جعلی از دانش واقعی

نحوه‌ی تشخیص دانش جعلی از واقعی

رولف دوبلی (Rolf Dobelli – نویسنده، رمان‌نویس و کارآفرین سوئیسی که فارغ‌التحصیل ام‌بی‌ای و دکتری فلسفه‌ی اقتصاد از دانشگاه سنت گالن سوئیس است) در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» توضیحاتی در مورد تشخیص دانش جعلی از واقعی ارائه می‌دهد، او می‌نویسد:

با خبرنگاران، کار دشوارتر است. برخی دانش واقعی را به دست آورده‌اند. اغلب آنها خبرنگاران باسابقه‌ای هستند که سال‌ها در زمینه‌ای کاملاً مشخص تخصص داشته‌اند.

آنها برای درک پیچیدگی یک موضوع و برقراری ارتباط با آن تلاش جدی می‌کنند. آنها تمایل دارند مقالات طولانی بنویسند که موارد و استثناهای مختلف را برجسته می‌کند.

با این حال، اکثر روزنامه‌نگاران در دسته‌ی راننده (شوفر) قرار می‌گیرند. آنها مقالاتی را از بالای سر خود یا به عبارت بهتر از جستجوهای گوگل تجسم می‌کنند. متون آنها یک طرفه، کوتاه، و – اغلب به عنوان جبران دانش تکه تکه‌ی آنها – دارای لحنی خشن بوده و بسیار از خود راضی هستند.

در تجارت هم همین سطحی‌نگری وجود دارد. هرچه یک شرکت بزرگتر باشد، انتظار می‌رود مدیر عامل شرکت دارای “کیفیت ستاره” بیشتری باشد. فداکاری، وقار، و قابلیت اطمینان، حداقل در بالاترین سطح مورد ارزیابی قرار نمی‌گیرد.

اغلب به نظر می‌رسد سهامداران و روزنامه نگاران تجاری بر این باورند که رفتار نمایشی نتایج بهتری به همراه خواهد داشت، که بدیهی است که این‌طور نیست.

دوبلی با توصیه‌هایی مطلب خود را به پایان می‌رساند که واقعا ارزش خواندن و پذیرفتن را دارد.

مراقب دانشِ شوفری باشید. سخنگوی شرکت، مدیر حلقه، گوینده‌ی خبر، اسکموزر (رابطِ با مردم)، فروشنده‌ی پرحرف یا کلیشه‌ساز را با کسانی که دانش واقعی دارند اشتباه نگیرید.

چگونه تفاوت بین دانش واقعی و دانش شوفری را تشخیص بدهید؟

یک شاخص واضح وجود دارد: متخصصان واقعی حدود دانسته‌ها و آنچه را که نمی‌دانند را تشخیص می‌دهند. اگر خود را خارج از دایره‌ی صلاحیت خود بیابند، سکوت می‌کنند یا به سادگی می‌گویند: «نمی‌دانم».

این را بدون عذرخواهی و حتی با غرور خاصی بیان می کنند.

اما از راننده‌ها (دانش شوفری‌ها) هر خطی و هر گفته‌ای به جز این را می‌شنویم.

رولف دوبلی – نویسنده، رمان‌نویس و کارآفرین سوئیسی
نوشتار اصلی رولف دوبلی

در مورد خبرنگاران، سخت تر است. برخی از آنها دانش واقعی پیدا کرده‌اند. [در واقع از این گروه] اغلب آنها خبرنگاران با سابقه‌ای هستند که سال‌ها در یک حوزه واضح متخصص شده‌اند. آنها سعی جدی می‌کنند تا پیچیدگی یک موضوع را درک کرده و به دیگران منتقل کنند. آنها معمولا مقالات طولانی می‌نویسند که به تنوع مسائل و استثناها توجه می‌کنند. اما اکثر خبرنگاران به دستهٔ راننده تاکسی [شوفر] می‌انجامند. آنها مقالاتی را در ذهنشان تصور می‌کنند یا بهتر است بگوییم با جستجو در گوگل، آنها مطالب را از آنجا برمی‌دارند. متون آنها یک‌طرفه، کوتاه و – اغلب به عنوان جبران دانش ناقص خودشان – تند و خودرضایی در تن متن احساس می‌شود.

همان سطح سطحی بودن در کسب و کارها نیز وجود دارد. هر چه شرکت بزرگتر باشد، انتظار می‌رود که مدیر عامل «کیفیت ستاره» را داشته باشد. [و این در حالی است که] اخلاص، جدیت و قابلیت اعتماد کم ارزش تلقی می‌شوند، حداقل در اوج. بیشتر سهامداران و خبرنگاران تجاری به نظر می‌رسد که شوومن‌شیپ نتایج بهتری خواهد داشت، که البته صحت ندارد.

برای شناسایی دانش راننده تاکسی [شوفری]، در حالت هوشیار باشید. مردم منطقهٔ کاری، مجری سرشت، خبرنگار تازه‌کار، پرچم‌دار کلمات، فروشندهٔ زبان و مولّدهای تکراری را با کسانی که واقعا دانش دارند، اشتباه نگیرید. چگونه می‌توانید این تفاوت را تشخیص دهید؟ نشانگر واضحی وجود دارد: کارشناسان واقعی محدودیت‌های آنچه بلد هستند و چیزی که نمی‌دانند را می‌شناسند. اگر خارج از حوزهٔ کاریشان باشند، ساکت می‌مانند یا به راحتی می‌گویند: «نمی‌دانم». اینها این را بی‌پوشش و حتی با برخی از غرور بیان می‌کنند. اما از شوفرها، هر خطی را به جز این نشنیده‌ایم.


With journalists, it is more difficult. Some have acquired true knowledge. Often they are veteran reporters who have specialized for years in a clearly defined area. They make a serious effort to understand the complexity of a subject and to communicate it. They tend to write long articles that highlight a variety of cases and exceptions. The majority of journalists, however, fall into the category of chauffeur. They conjure up articles off the tops of their heads or, rather, from Google searches. Their texts are one-sided, short, and— often as compensation for their patchy knowledge— snarky and self-satisfied in tone.

The same superficiality is present in business. The larger a company, the more the CEO is expected to possess “star quality.” Dedication, solemnity, and reliability are undervalued, at least at the top. Too often shareholders and business journalists seem to believe that showmanship will deliver better results, which is obviously not the case.

Be on the lookout for chauffeur knowledge. Do not confuse the company spokesperson, the ringmaster, the newscaster, the schmoozer, the verbiage vendor, or the cliché generator with those who possess true knowledge. How do you recognize the difference? There is a clear indicator: True experts recognize the limits of what they know and what they do not know. If they find themselves outside their circle of competence, they keep quiet or simply say, “I don’t know.” This they utter unapologetically, even with a certain pride. From chauffeurs, we hear every line except this.

مرتبط: برداشت های مشتبه از دانش و موفقیت: دروغ شکست ناپذیر

پیچیدگی دانش و حقیقت محض

در زمینه‌ی فلسفه علم، مفهوم پیچیدگی دانش و حقیقت محض یکی از مباحث جالب است که به بررسی سطح پیچیدگی دانش و واقعیت های موجود در جهان می‌پردازد. این مفهوم رابطه میان سطح دشواری و تعقید مفاهیم و دانش با واقعیت های موجود را مورد بررسی قرار می‌دهد.

مفهوم پیچیدگی دانش

پیچیدگی دانش به صورت خلاصه به سطح تعقید و پیچیدگی اطلاعات و دانش موجود در یک حوزه یا زمینه خاص اشاره دارد. سطح پیچیدگی دانش ممکن است به تعداد و تنوع مفاهیم، ارتباطات و رابطه های بین مفاهیم، نیازمندی های موجود و تنوع رویکردها و نظریات در آن حوزه بستگی داشته باشد.

برای مثال، در حوزه علوم پایه مانند ریاضیات، فیزیک و شیمی که در پایه‌ی بسیاری از رشته‌های علومی قرار دارند، دانش به صورت سلسله مراتبی عمیقی ارائه می‌شود و مفاهیم پیچیده‌تری را در بر می‌گیرد. هرچه سطح پیچیدگی دانش بالاتر باشد، توجه و تلاش بیشتری برای درک و فهم آن نیاز است.

مفهوم حقیقت محض

حقیقت محض به معنای واقعیت های بدون ارتباط با تعریف ما از آنها است. یعنی حقیقتی که به طور مستقل از دیدگاه‌ها، باورها، عقیده‌ها و تفسیرهای مختلف ما وجود دارد. این مفهوم به فرض وجود یک حقیقت بی‌طرف و ناوردا معتقد است که مستقل از نظرات و تفسیرهای فردی وجود دارد.

مفهوم پیچیدگی دانش و حقیقت محض در ارتباط با هم قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، می‌توان گفت هرچه دانش پیچیده‌تر باشد، درک و فهم حقیقت محض برای افراد سخت‌تر خواهد بود. زیرا با پیچیدگی و تعقید بیشتر دانش، افراد با چالش‌ها و مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شوند که باعث می‌شود تلاش بیشتری برای شناخت و فهم حقیقت محض نیاز باشد.

بخوانید: تضاد واقعیت و توهم دانش: ناکامی به عنوان برآورده نشدن تجربه


مقالات مرتبط بیشتر:

خروج از نسخه موبایل