داستان زیر بر مبنای واقعیتی از شخصی به نام کارل استوارت (Karl Stewart)، معاون سابق بازاریابی استراتژیک اسکوئر انیکس و مالک بزرگترین هایپرمارکتهای دنیا است. خواندن این داستان به خوبی نحوهی عملکرد و در پی آن سرنوشت انسانهای بزرگ و نابغه را به تصویر میکشد:
داستان کارل استوارت
پسری برای پیدا کردن کار، از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که تقریبا هر چیزی در آن فروخته میشد (فروشگاه Everything Under a Roof) رفت …
مدیر فروشگاه به او گفت: تو یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجهی کار در مورد استخدام تو تصمیم خواهم گرفت.
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟
پسر نیز بدو پاسخ داد که یک مشتری!!
مدیر با ناراحتی و تعجب زیاد از عملکرد به ظاهر نامطلوب او گفت: تنها یک مشتری؟ بیتجربهترین متقاضیان کار در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟
پسر گفت: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار
مدیر فریاد کشید: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار…؟ داری شوخی میکنی؟ مگه چی فروختی؟
پسر گفت: پیش از هر چیز، یک قلاب ماهیگیریِ کوچک به او فروختم، و پس از آن یک قلاب ماهیگیری بزرگ، و بعد از آن هم یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری ۴ بلبرینگه.
البته بعد هم از او پرسیدم کجا برای ماهیگیری میروید؟ گفت: خلیج پشتی
پس من گفتم به قایق هم احتیاج دارد، و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که او گفت هوندای سیویک
بنابراین من یک بلیزر دبلیو D4 هم به او پیشنهاد دادم که او هم خرید!
مدیر فروشگاه که از این همه ذکاوت پسر مبهوت مانده بود، پرسید مگر این شخص نیامده بود قلاب ماهیگیری بخرد؟ چطور تو به او قایق و بلیزر فروختی؟
پسر در جواب گفت: نه او آمده بود قرص سردرد بخرد، اما من به او پیشنهاد کردم برای حل مشکل سردردش به سراغ ماهیگیری برود.
درس هایی از داستان کارل استوارت:
یکی از درسهایی که میتوان از این داستان گرفت عبارت است از:
۱. طرح و استراتژی مناسب: در این داستان، پسر جوان با استفاده از طرح و استراتژی خوبی توانست مشتری خود را از یک خرید کوچک به خریدهای بزرگتر و پیوسته تری هدایت کند. این نشان میدهد که برای رسیدن به یک هدف بزرگ، باید یک طرح و استراتژی مناسب داشته باشیم.
۲. مهارتهای فروش: علاوه بر طرح، پسر جوان در این داستان نشان داد که مهارتهای فروش خوبی دارد. او توانست نیازها و مشکلات مشتری را شناسایی کند و با پیشنهاد مناسب، آنها را به خرید اقناع کند.
۳. خلاقیت و خلاقیت در حل مشکلات: پسر جوان در مواجهه با مشکل سردرد مشتری، بجای اینکه فقط به سادگی آن را حل کند، برای او یک راه حل خلاقانه و علاقهبرانگیز (ماهیگیری) پیشنهاد داد. این نشان میدهد که برای حل مسائل، باید خلاقیت و نوآوری در حل مسائل را بکار ببریم.
۴. فهم دقیق از نیازهای مشتری: در این داستان، پسر جوان توانست به دقت نیاز و مورد نیاز مشتری را شناسایی کند و محصولات مناسب را به او پیشنهاد دهد. این نشان میدهد که برای موفقیت در هر صنعت و تجارت، باید دقیقاً فهمید که مشتریان چه نیازهایی دارند و چگونه میتوانند آنها را برآورده کنند.
۵. تعامل موثر با مشتری: پسر جوان در این داستان به خوبی توانست با مشتری خود ارتباط برقرار کند و برای حل مسئله او یک راهحل مناسب ارائه دهد. این نشان میدهد که تعامل موثر با مشتریان برای دستیابی به هدفهای کسب و کار بسیار مهم است.
یک پاسخ
قبلا شنیده بودمش
ولی باز جالب بود