اجبار تکراری یا وسواس تکراری، شامل تکرار موقعیتهای دردناک فیزیکی یا احساسی است که در گذشته اتفاق افتاده است.
اجبار تکرار گاهی اوقات بازسازی تروما نیز نامیده می شود. بازسازی ممکن است به شکل رویاهای تکرار شونده باشد و به طرق مختلف بر روابط تأثیر بگذارد. کارشناسان چندین نظریه برای توضیح عواملی که ممکن است باعث ایجاد این پدیده شوند، دارند.
تحقیقات قدیمی تر از ۱۹۹۸برخی از این نظریه ها را از کارشناسان مختلف، از جمله زیگموند فروید، که پدر روانکاوی است، گزارش می دهد. نظر او این است که ناتوانی فرد در بحث یا یادآوری رویدادهای آسیب زا گذشته ممکن است باعث شود که این آسیب ها به طور اجباری تکرار شوند.
یکی از راهبردهای ممکن برای غلبه بر اجبار تکرار، روانکاوی است که شامل کاوش و شناسایی آسیب های اولیه است که ممکن است مسئول واکنش های مجدد بعدی باشد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اجبار تکرار، از جمله تئوری های اساسی در مورد علل آن، نحوه تأثیر آن بر روابط و راهبردهای غلبه بر این رفتار، ادامه مطلب را بخوانید.
تکرار اجبار چیست؟
اجبار تکرار اشاره به نیاز ناخودآگاه برای بازسازی آسیب های اولیه دارد. فرد مبتلا به این بیماری این آسیبها را در موقعیتهای جدیدی تکرار میکند که ممکن است نمادی از ضربه اولیه باشد.
اجبار به تکرار می تواند به عنوان مانعی برای تغییر درمانی در فرد عمل کند. هدف درمان این است که به فرد کمک کند تروما را به خاطر بیاورد و بفهمد که چگونه بر رفتار فعلی او تأثیر می گذارد.
مثال ها
بازآفرینی اشکال مختلفی دارد که یکی از آنها رویا است. با توجه به الفمطالعه موردی ۱۹۹۰فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) ممکن است رویاهای تکرار شونده ای از تجربه یا ضربه اولیه داشته باشد که ممکن است باعث شود او با آن مشغول شود.
پژوهشی همچنین خاطرنشان می کند که بسیاری از مردم در زندگی کنونی خود آسیب های گذشته را احیا می کنند. به عنوان مثال، افرادی که در دوران کودکی تجربه آزار جنسی را دارند، بیشتر در بزرگسالی آن را تجربه می کنند.
علاوه بر این، فردی که در دوران کودکی خود خشونت را تجربه می کند، ممکن است در زندگی بعدی مرتکب خشونت شود. درماندگی که در دوران کودکی احساس می کردند ممکن است آنها را برانگیزد تا اقدامات شدیدی را انجام دهند تا خشونت را تکرار نکنند. این رفتار نوعی بازنمایی است.
اگرچه این مثالها اثرات منفی اجبار تکرار را نشان میدهند، بازپرداخت نیز میتواند به طور بالقوه مثبت باشد. نمونهای از بازآفرینی تطبیقی ممکن است زمانی باشد که یک فرد غمگین مکرراً در مورد عزیز از دست رفته خود داستان میگوید. این به آنها امکان می دهد تا از دست دادن خود عبور کنند و می تواند دردی را که معمولاً با سوگواری همراه است کاهش دهد.
الگوهای تکرار اجبار در روابط
چند نمونه از الگوهای رفتار اجباری تکرار در روابط:
جداشدگی:
فردی که در کودکی کتک زدن شدید را تجربه می کند، ممکن است از تکنیکی به نام جداشدگی به عنوان مکانیسم مقابله استفاده کند. این ممکن است منجر به جدایی در روابط بعدی شود. جداشدگی به ناتوانی فرد در درگیر شدن کامل با احساسات خود یا دیگران اشاره دارد.
آشنایی:
افراد ممکن است به دنبال راحتی آشنایی باشند، حتی اگر مربوط به چیز منفی باشد. به عنوان مثال، فردی با والدین یا مراقب دور ممکن است به دنبال شریکی باشد که شخصیتی دور داشته باشد.
نفرت از خود:
تجربه سوء استفاده در کودکی ممکن است منجر به احساس تنفر از خود شود و باعث شود فرد احساس کند سزاوار بدرفتاری است. به عنوان یک بزرگسال، این ممکن است باعث شود که آنها به سمت دیگرانی که با آنها بدرفتاری می کنند گرایش پیدا کنند.
رها شدن:
فرد پس از تجربه رها شدن در دوران کودکی، ممکن است بعداً در زندگی خود تملک و چسبندگی را در روابط نشان دهد. این رفتارها ناشی از تمایل به اجتناب از رها شدن بیشتر است.
محرکهای احساسات گذشته:
شخصی که والدین یا مراقبانش در کودکی از آنها غفلت کردهاند ممکن است نسبت به آن موقعیت احساس خشم داشته باشد. در نتیجه، فرد ممکن است در زندگی بعدی به شدت عصبانی شود، حتی در پاسخ به یک حادثه کوچک. به عنوان مثال، زمانی که یک دوست به تماس تلفنی پاسخ نمی دهد، ممکن است عصبانی شوند.
رفتار با انگیزه ترس:
به عنوان نمونه ای از این، بین سوء استفاده جنسی در دوران کودکی و تن فروشی در بزرگسالی ارتباط وجود دارد. پژوهش مثال خاصی را ذکر می کند که در آن زنی توضیح داد که مشارکت او در فحشا تلاشی برای کنترل جنس مخالف پس از قربانی شدن در اوایل زندگی بود.
علل
برخی از علل احتمالی رفتارهای اجباری تکراری عبارتند از:
دفاع های سفت و سخت
افراد ممکن است روشی سفت و سخت یا غیرقابل انعطاف برای دفاع از خود در برابر تجربه تکرار تروما داشته باشند، اما داشتن این مکانیسمها میتواند به هر حال ناخواسته منجر به بازسازی مجدد شود.
به عنوان مثال، فردی که در دوران کودکی خود رها شدن را تجربه می کند، ممکن است بعداً در زندگی برای اجتناب از احساس تنهایی یا بی توجهی گذشته، در روابط خود رفتاری مالکانه داشته باشد. با این حال، فرد ممکن است در صورت این رفتار، شریک زندگی خود را از دست بدهد و ممکن است به هر حال این احساسات را احساس کند.
بی نظمی عاطفی
بی نظمی عاطفی به داشتن واکنش های عاطفی ضعیف در پاسخ به محرک های منفی مربوط می شود. به عنوان مثال، افرادی که به طور مکرر و شدید از سوی والدین یا مراقب خود مورد تأیید قرار می گیرند، ممکن است عزت نفس پایینی داشته باشند. همچنین ممکن است نسبت به انتقاد بسیار حساس باشند. در نتیجه، در روابط بعدی، این افراد ممکن است انتقاد را حتی اگر اینطور نیست، تند بدانند و با خصومت پاسخ دهند.
کمبودهای ایگو
نقص نفس می تواند به محدودیت در منابع ذهنی اشاره داشته باشد. این محدودیت ممکن است به صورت مشکلات روانی-اجتماعی مختلف در یک فرد ظاهر شود.
سوء استفاده طولانی مدت ممکن است منجر به اثرات روانی اجتماعی شود که می تواند عبارتند از:
- رفتار خود آزاری
- عزت نفس پایین
- اختلالات مصرف مواد
- ناتوانی در اعتماد
- روابط بین فردی دشوار
به عنوان مثال، فردی که سابقه بزرگ شدن در محیطی آزاردهنده را دارد، ممکن است بعداً در زندگی از ترک شریک خشونت آمیز خود بی میل باشد. این بی میلی ممکن است ناشی از ناتوانی در اعتماد به دیگران برای ارائه کمک های لازم باشد.
نظریه های پشت اجبار تکراری
کارشناسان چندین نظریه ارائه می کنند که ممکن است این نوع رفتار را توضیح دهد. این شامل:
نظریه فروید
برخی از افراد نمی توانند در مورد آسیب گذشته صحبت کنند یا آن را به خاطر بسپارند، بنابراین آن را از طریق اعمال بیان می کنند تا گفتار. فروید ایالت ها که کسانی که ترومای گذشته را به خاطر نمی آورند ممکن است انگیزه تکرار تجربه سرکوب شده را در زندگی کنونی خود داشته باشند.
دستیابی به تسلط
تسلط در این زمینه ممکن است به این معنا باشد که فردی با تجربیات آسیب زا در گذشته، ترومای خود را به عنوان راهی برای مقابله و بهبودی نشان می دهد. مشکل این نظریه این است که اجرای مجدد به ندرت بدون درمان منجر به تسلط می شود. در عوض، افراد آسیب دیده اغلب زندگی آسیب دیده ای دارند.
تئوری بیش از حد برانگیختگی
یک مطالعه ۱۹۸۹ می افزاید که بیش برانگیختگی فیزیولوژیکی ممکن است در اجبار تکرار نقش داشته باشد. این بدان معناست که فرد نسبت به محرک هایی که آسیب اولیه را به او یادآوری می کند، واکنش بیشتری نشان می دهد. برانگیختگی بیش از حد می تواند منجر به طیف گسترده ای از علائم، از جمله اضطراب ، افزایش ضربان قلب و استرس شود. این نوع پاسخ می تواند مانع از توانایی فرد در قضاوت منطقی شود.
استراتژی هایی برای غلبه بر آن
اجبار مکرر می تواند باشد بسیار چالش برانگیز برای درمان.
با این حال، تحقیق از سال ۱۹۹۸ اشاره می کند که روان درمانی می تواند موثر باشد. این شامل کاوش در روابط و تجارب آسیب زا گذشته یک فرد برای شناسایی اینکه چگونه و چرا آنها یک تروما را بازسازی می کنند، می شود. هدف کمک به فرد برای درک نیروهای ناخودآگاهی است که آنها را هدایت می کند.
هنگامی که فرد تأثیری را که گذشته بر زمان حال می گذارد، درک کرد، این فرصت را پیدا می کند که تجربه آسیب زا را یکپارچه کند. این ممکن است منجر به احساسات کمتر و قضاوت بهتر شود. هدف از درمان شکستن الگوی تکرار است.
برخی از افراد ممکن است تمایلی به انجام روانکاوی عمیق یا درمان روان پویشی نداشته باشند. برای این افراد، انواع دیگر گفتار درمانی، مانند درمان شناختی رفتاری (CBT) ممکن است رویکرد مناسب تری باشد.
خلاصه
اجبار تکرار، یا بازسازی تروما، ممکن است به دلیل تجربیات دردناک مختلف در اوایل زندگی، مانند سوء استفاده فیزیکی، جنسی، یا عاطفی رخ دهد. ناتوانی در حل یا ادغام ترومای گذشته می تواند باعث شود که فرد شرایط را دوباره زنده کند.
روانکاوی و رواندرمانی میتوانند به فرد کمک کنند تا از طریق آسیبدیدگی کار کند، که میتواند به توقف دوبارهسازیها کمک کند.