اگر این روزها در گوگل نام “مهسا امینی” را جستجو کنیم، با دهها میلیون نتیجه روبرو میشویم که همین یک موضوع به خوبی نشان از بسیار داغ بودن مسئله خانم امینی دارد. این در حالی است که چند روزی بیشتر از حادثه فوت وی نمی گذرد.
اما اگر بخواهیم به دنبال حقیقت مرگ او بگردیم، با گفتههای متنوع و حتی بسیار متناقض برخورد میکنیم.
مهسا امینی و رسانههای جمعی:
در ویکی پیدیا درخصوص مهسا امینی و مرگش چنین نوشته است:
“مهسا امینی دختر ۲۲ ساله ایرانی بود که در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ پس از دستگیری از سوی گشت ارشاد در تهران، در اثر ضرب و شتم مأموران گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی نظام جمهوری اسلامی ایران دچار شکستگی جمجمه و مرگ مغزی شد.”
در بیبیسی نیز اخبار متنوعی از مرگ ناجوانمردانه وی و مسائل بعدی او بارها و بارها طرح شده است.
در خبرگزاری های داخلی همچون فارس و مهر و همشهری و …. نیز اخبار گوناگونی دال بر دروغ بودن مرگی که مامورین در آن دخل و تصرف داشته باشند نشر پیدا کرده و بارها به تناقض گوییهای خانواده مهسا امینی، برخی از مدعیان و … نیز استناد شده است.
و …
مهسا امینی نمونه ای کوچک
داستان مهسا امینی، تنها نمونه ای از رخدادهایی است که چه در سالهای اخیر و چه در این دو سه دهه اخیر بارها و بارها رخ داده است. نمونه ای که منجر به هیاهویی بزرگ در کشور شده، مخالفین و موافقین زیادی پیدا کرده. جنگی عیان را بوجود آورده و ….
وقایعی همچون ۹ دی، رخدادهای سال ۸۸، داستان کوی دانشگاه، بازداشتگاه کهریزک، اعتراضات مرداد ۱۴۰۰، اعتراضات بنزین در سال ۹۸، اعتراضات دی ماه ۹۶ به گرانی ها و …، تجمع اعتراضی مردم مقابل سفارت عربستان، اعتراض به اسیدپاشیها، داستان ندا آقاسلطان، مناظرات و اعتراضات آقایان احمدی نژاد و موسوی، اعتراضات خرداد ۸۲ و …؛ تک تک اینها، موجب بروز حوادثی در کشورمان و اثرات جانبی زیادی پس از خودشان شدند.
همسو یا مخالف باشیم؟
حال سوال این است که در رخدادهایی مثل مسئله خانم امینی،
- باید همسو و در تایید این موضوع حرکت کنیم، یا در رد و کوباندن آن؟
- باید با گروه های مخالف حرکت کنیم، یا گروه های مدافع؟
- باید باید سکوت کنیم، یا باید مراتب مخالفت به سمتی خاص را در پیش بگیریم؟
و …
فارغ از اینکه در مسئله مهسا ماینی، ندا آقاسلطان و یا دهها مسئله دیگر که میتواند به نحوی حس و حال ما را دگرگون کند، کدام طرف حق به جانب هستند. باید این را به خوبی بدانیم که رفتار کورکورانه و مملو از تعصبات اعتقادی و فرهنگی، صرفا منجر به جانب گیری یک سویه خواهد شد و بس …
یعنی:
اگر مهسا امینی در حادثه ای جان خود را از دست میدهد؛ مهم نیست به ناحق جان خود را از دست داده، یا به خاطر صرفِ حادهای. مهم نیست، در این مرگ کسی مقصر بوده یا نه. مهم نیست دلیل بروز رخدادهای قبل از مرگ مهسا امینی چقدر محکمه پسند بوده اند و …؛ مهم این است که بسیاری از ما، به واسطهی تعریفی که از قبل از حکومت، فرهنگ اجتماعی، گروههای مذهبی، مخالفان دین و مذهب و … داریم؛ به این رخداد برچسبهایی محکوم کننده یا تایید کننده میزنیم و در جهت تایید حرف خودمان، بدون هر گونه تحقیق و بررسی شروع به آسمون ریسمون بافتن میکنیم و ….
تعصبات، عامل اکثر تنشهای ما
بله، تا زمانی که بدون بررسی عوامل یک واقعه، مسائل پیشین آن، تاثیرات بعدی آن و … به اظهارنظرهای سطحی و ناآگاهانه بپردازیم و برای تایید حرفهای صدمن یک غاز خودمان هم به هر مستمسک حقیقی و غیرحقیقی چنگ بزنیم؛ قطعا نظر ما از نگاه خودمان صددرصد درست است (هر چند به هر صورت، در واقعیت، ما دچار اشتباهی بزرگ شده ایم.)؛ و از همین رو خواهد بود که قادر به حتی شنیدن حرف طرف مقابل خودمان هم نخواهیم بود.
و ناگفته کاملا مشخص است که در چنین شرایطی، اگر در سمت مخالف ما نیز، فردی با چنین ساختار فکری و البته با سوگیریِ مخالف قرار داشته باشد، حتما تنشی سنگین بین ما در خواهد گرفت.
چنین رفتارهای کورکورانه ای است که عمدتا منجر به دوقطبی شدنها و نزاعهای بیمورد میشود.
و این تنشها لزوما محدود به مسائل خاصی همچون کشته شدن یک نفر، تجاوز به حریم فرد یا گروهی و … نیست. با نگاهی گوچک میبینیم که در بسیاری از موارد بسیار ساده تر هم این داستان دوقطبی سازی برقرار است.
- فوتبال: قرمز، آبی
- مادیات: ثروتمند، گداگشنه
- سیاست: چپی، راستی
- دین: مذهبی، بیدین بیشعور
- عقیده: ولایی، ضدولایت
- مادیات: اهل قناعت، دزد و …
- دین: روشنفکر، متعصبِ خشک مذهب
- فوتبال: استقلال، پیروزی
- سیاست: اصلاح طلب، اصول گرا
و …
تا زمانی که در تلاش باشیم دور خود خطی قرمز بکشیم و تلاشی با جداسازی انسانهای اطراف خود داشته باشیم، به گونهای که همهی آنها صرفا یا در درون این خط قرار بگیرند و یا بیرون آن. قاعدتا باید انتظار تنشهای متعدد را نیز داشته باشیم.
دوقطبی سازی مخالف هوشهای انسانی
در مقالات متعددی از ایوسی از هوشهایی که ما در رسیدن به موفقیتها و کامیابیها همراهی میکنن صحبت کردیم:
- هوش هیجانی: خردی که به ما در کنترل هیجاناتمان به نفع خودمان کمک میکند
- هوش روحی: درایتی که ما را در زمانهای پرتنش و سنگینِ نسبتا طولانی توانمندتر و گامهایمان را محکمتر میکنم
- هوش عقلی/ هوش منطقی: فهمی که قدرت تحلیل ما را در زمانهای مختلف بالا برده و قدرت تشخیصهای صحیحتر را افزایش میدهد
- هوش احساسی: ادراکی که به در کنترل احساسمان در زمانهای بروز ناگهانی تکانشهای احساسبرانگیز کمک میکند
- هوش اجتماعی: توانمندیای که قدرت کنار آمدن و ارتباط برقرار کردن با دیگران را برای ما میسر میکند
و …
و اگر کوچک مطالعه و تحقیقی درخصوص این موارد (انواع هوش) داشته باشیم. در خواهیم یافت که ورود بدون تامل و تعمق به ساختارهای دوقطبیِ تنشزایی همچون مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، صرفا اسباب و لوازمی را برای کاهش هر چه بیشتر این هوشها و کمرنگ شدن مداومشان فراهم خواهند کرد.
نتیجهگیری
صحبت نهایی من این است که: نه اینکه در زمان بروز رخدادهایی که منجر به جریحه دار شدن احساست و عواطفمان میشود و با تفکرات و اعتقادات و باورهای ما تضاد دارد، خود را به ندانستن زده و راحت از کنار موضوع رد شویم. بلکه:
- یاد بگیریم اظهارنظرهای یکسویه و کورکورانه را کنار بگذاریم
- بررسی دقیق و البته کاملا بدون تعصب را به هیچ وجه فراموش نکنیم
- گهگاهی مسائل را از درچهی منتقدین و مخالفینمان نیز نگاه و بررسی کنیم
- همهی مخالفمانمان را به یک چوب نزنیم (البته آن هم زمانی که مطمئن شدیم، واقعا خودمان طرف حق قرار گرفتیم)
- یادمان باشد، همیشه در آخر چیزی که باقی میماند، افکاری است که ادامه زندگیمان را شکل و سمت میدهد
- از برچسب زدنهای بیمورد به طرف مقابلمان دست بکشیم
- تا حد امکان منطق را جایگزین احساس و هیجان کنیم
- حتیالمقدور هیچ گفتاری را بدون سند و فکت نپذیریم
- اگر اهل تحقیق و بررسی نیستیم، مرجعهایی اهل تحلیل و تحقیق را برای رجوع به آنها و گرفتن خط و مشی پیدا کنیم (البته مرجع هایی از موافق و مخالف)
- تا میشود مخالفت های کلامی و منطقی را جایگزین خصومتهای فیزیکی و مقالبلههای گیتیک کنیم