مطمئناً قدم گذاردن در مسیر موفقیت و استفاده از فرصتهای پیش رو، بدون رویارویی با اشخاص منفیاندیش، منتقدانی با ایرادهای عجیب و غریب، سرزنشگرها و مسخرهکنندهها و امثال این اشخاص نخواهد بود. امواج منفی این قبیل از مردم میتواند به راحتی بر روی هرکس اثر سوء بگذارد و او را از ادامه راهش باز دارد.
به همین دلیل؛ اگر شما قصد دارید برای اهداف خود دست به کار شوید و در مسیر موفقیت قدم بگذارید؛ پیش از هر چیز سعی کنید با دوری از این جماعت، در مسیر خودتان تا حد امکان، این مواجههی ناخوشایند و البته اجتنابناپذیر را به حداقل برسانید؛ و در صورت بروز این مواجههی بدشگون، با تقویت ذهن خودتان، تا حد ممکن از امواج منفی آنها اثر نپذیرید.
توجه کنید که اثرپذیری از افراد منفیباف باعث میشود نسبت به مسیری که در آن قدم گذاشتهاید دچار شک و تردید شوید و باورتان نسبت به نزدیک بودن شما به موفقیت کم شود.
پس لازم است افراد منفیباف را بشناسید و تا آنجا که برای تان مقدور از از این افراد دور شوید. غالباً یک فرد منفی باف و با افکار سمی حالاتی از موارد زیر را دارد:
ویژگیهای یک فرد منفینگر
همیشه از شرایطِ موجود شکایت دارند
افراد منفیباف همیشه تلاش میکنند همه را متقاعد کنند که دنیا علیهشان است. این گروه از مردم هیچ گاه نمیتوانند مسائل مثبت در هر اتفاق و رخداد را ببینند؛ اما برعکس، قدرت واکشی دادههای منفی را از هر اتفاقی – حتی اتفاقات زیبا – به طور بسیار عجیبی دارا میباشند.
پیوسته نگرانند و زندگی خود را با نگرانی میگذرانند
از آنجا که این اشخاص همیشه بر روی نیمهی خالی لیوان تمرکز دارند؛ قادر به دیدن مسائل مثبت و خوب نبوده و صرفاً مسائل منفی را به خوبی میبینند. به همین خاطر، همیشه با دیدن حضور مسائل منفی در اطرافشان، در نگرانی به سر میبرند؛ چراکه همیشه احساس میکنند قرار است مسائل منفی به زندگی آنها گزندی برساند.
هیچ شور و اشتیاقی برای دستبابی به اهداف خود ندارند
تمرکز ویژه آنها در پیدا کردن مکرر منفیهای رخدادها، باعث میشود که آنها دستیافتن به اهداف شان را کاری بسیار سخت و یا حتی محال بدانند. از این رو، تلاش در جهت رسیدن به اهداف را کاری بیهوده و بدون پاسخ قلمداد می کنند و به همین دلیل حتی سعی می کنند به اهداف شان نیز فکر نکنند.
به سختی میتوانند شادی و لذت را تشخیص دهند
شادی، رضایت، هیجان مثبت، شور و اشتیاق و لذت مؤلفههایی هستند که در بخش منفی یک رخداد نمیگنجند. از این جهت، افراد منفیباف نمیتوانند این مؤلفهها را در رخدادها رصد کرده و پیدا کنند.
حتی اگر در موارد نادر، یک فرد منفیباف بتواند برای مدتی کوتاه به این مؤلفهها دست پیدا کند؛ کثرت مؤلفههای منفی باعث خواهد شد که خیلی زود ذهن این فرد از هر چیز مثبتی دور شده و مجدد به حزن و ناراحتی و اندوه و …. تمایل پیدا کند.
در بیشتر مواقع بدبین هستند
یک فرد منفیاندیش به ندرت میتواند یک نتیجه مثبت یا پیامدی شاد را از رویدادها و رخدادها تجسم کنند. چارچوب ذهنی او اصلا برای تجسم و ترسیم پیامدهای شاد شکل نگرفته است، و لذا غالب نتایج حاصله از هر رخدادی که با چارچوب ذهنی او منطبق باشد، باید از دستهی پیامدهای منفی و ناراحت کننده باشد.
تمایل آنها به بازگو کردن وقایع بد زیاد است
ذهن افراد منفیباف به اخبار منفی عادت کرده است؛ و غالباً فقط به اخبار منفی عکسالعمل نشان داده، و از همین جهت این افراد در اکثر اوقات اخبار منفی را از کل خبرهای موجود تفکیک کرده و به زبان میآورند. حتی این گروه از مردم نمیتوانند برای بیان اخبار ناگوار مرز و محدودهای قائل باشند.
عموماً حساس و رنجور هستند
غالبا افراد منفیاندیش اثر مستقیم و یا غیرمستقیم وقایع و رخدادهای بد را به خودشان ارتباط میدهند؛ و یا صحبتهای دیگران را کنایه و آن هم به خودشان تلقی میکنند. از این جهت از اینکه همه کس و همه چیز علیه آنها است بسیار رنج میبرند.
مداوم انرژی مثبت را از خود دفع میکنند
توانایی بالای افراد منفیباف در تفکیک کامل منفی از رخدادها، و جذب این منفیها، موجب شده که دیگر در ذهن خود جایی برای افکار، نتایج و انرژیهای مثبتی که وجود دارد نداشته باشند. آنها فقط امواج منفی را به خود جذب میکنند و همیشه یک سد ذهنی قوی در مقابل انرژی مثبت ایجاد میکنند.
جرأت خروج از منطقهی امن خود را ندارند
این باور که همهی مسائل منفی در دنیا قرار است به گونهای – چه مستقیم و چه غیرمستقیم – به آنها ضرر برساند، موجب میشود که آنها از هر چیز نو و جدیدی ترس داشته باشند، و همیشه خود را در همان محدودهای از رفتار و تفکرات و عملکردها قرار دهند که از مدتها پیش با آن روبرور بودهاند و به آن خو گرفتهاند. به همین جهت آنها از رویارویی با چالش، ترس و شکست بیزارند
اغلب جملات مثبت را به زبان نمیآورند
همانطور که بیان شد، افراد منفیباف تمایل وافری به بازگو کردن اخبار و جملات منفی و بد دارند. به همین دلیل میلی به بیان جملات و اخبار مثبت و سازنده در آنها وجود ندارد. آنها سعی میکنند زبان خود را به جملات مثبت باز نکنند مگر اینکه در ادامه ی آن، با کلماتی مثل «اما»، «ولی»، «هرچند» و … و بیان جملهای مخالف آن، ضربهای مهلک و کارساز بر پیکرهی آن جمله یا خبر مثبت وارد کنند.
بیشتر تلاش میکنند اطرافیان خود را از ادامه راه بازدارند
امر و نهی مداوم و مکرر، یکی از خصلت های شایع در افراد منفی باف است که با آن سعی میکنند نظرات منفی و بازدارندهی خود را به اطرافیان شان تحمیل کنند، و مانعی برای حرکت آنها بشوند.
- Controlling Parents – Controlling – Parenting
البته در موارد زیادی، این امر و نهی صرفاً از سر دلسوزی برای اطرافیانشان است. اما این دلسوزی در حکم دوستی خالهخرسه میباشد که نه تنها برای اطرافیان و نزدیکان آنها مفید و سازنده نمیباشد، بلکه دقیقاً به ضررشان نیز تمام خواهد شد.
اصلا موفق نیستند
اگر زندگی افراد منفی باف را مورد تحلیل و بررسی قرار دهید، در خواهید یافت که با تقریب خیلی خوبی میتواند گفت: هیچ کدامشان در زندگی، حرفه و مسائل شخصی خود موفق نیستند.
دلیل عدم موفقیت افراد منفی هم کاملاً روشن است؛
- آنها از مسائل مثبت دوری میکنند.
- آنها در محدودهی امن خود میمانند و از تغییر دوری میکنند.
- آنها فرصتهایشان را به طور مداوم میسوزانند.
- آنها جاذبهی خوبی برای مسائل منفی و مضر دارند.
- آنها شاد نیستند و از لحظه لحظهی زندگی خود لذت نمیبرند.
- آنها نمیتوانند در زمان حال زندگی کنند و همیشه در حسرت گذشتهی از دست رفته و یا خوف از آیندهی ترسناک پیشرو هستند.
- آنها ذهنی مشوش دارند که قدرت تصمیمگیریهای صحیح و بجا را از دست داده است.
و …
با این حال و با تمام این اوصاف؛ افراد منفیباف چندان خود را نیازمند رشد و پیشرفت نمیدانند؛ و برای موفقیت چندان تلاشی از خود نشان نمیدهند.
نسبت به شنیدن اخبار مثبت و انرژیبخش بیمیل هستند
عدم تمایل افراد منفیباف فقط به بازگو نکردن اخبار مثبت محدود نمیشود؛ بلکه در شنیدن این اخبار نیز چندان رغبت و میلی از خود نشان نمیدهند. چراکه آنها بر این باورند که اخبار مثبت همیشه دروغ و غیرواقعی میباشند و استثنایی هم برای آن قائل نمیشوند.
از همین رو آنها در زمان شنیدن جملات مثبت و سازنده از هر کس، سعی میکنند با بیان جملات و اخبار منفی، با بیانات مثبت مقابله کنند.
افکار سمی را بشناسید
اما در کنار موضوع یاد شده؛ باید این را نیز به خوبی بدانید که گاه این خود ما هستیم که مانع حرکت، پویایی و موفقیتهایمان میشویم و نه شخصی دیگر؛ چرا که به احتمال زیاد خود نیز درگیر افکار سمی و بدی شدهایم که یا از ما یک فرد بدبین و سمی ساخته است و یا به هر حال موانعی بزرگ برایمان در مسیر موفقیت ایجاد نموده است.
پس شناخت افکار سمی و آگاه بودن به این نوع درگیریهای ذهنی، میتواند ما را در مقابلشان مجهز و آماده سازد تا در صورتیکه ما نیز درگیر چنین بلایی شده باشیم، اولا بتوانیم این موضوع را تشخیص دهیم و در ثانی قدمهای سازندهای در جهت مقابله با آن برداریم. در زیر تعدادی از نمونههای افکار منفی که عموما در بین مردم زیاد به چشم میخورد آورده شده است.
الان دیگر خیلی دیر شده
برخی در زمان رویارویی با فرصت، خیلی راحت آنها را از دست میدهند و برای تبدیلشان به موقعیتی بهتر برای خود هیچ تلاشی نمیکنند؛ و بهانهی اصلی آنها این است که سنشان، وقتشان و یا شرایطان در زمان کنونی به گونهای است که دیگر حرکت و تلاش برای آن فرصت هیچ فایدهی ندارد.
و این تفکر کاملا سمی، موضوعی است که مانع بسیاری از حرکتهایی میشود که واقعا میتوانند به موفقیت بدل شوند.
اگر مقداری قویتر / جذابتر / باهوشتر / ثروتمندتر و … بودم
فکر سمی دیگری که در روند فرصتسوزی بسیار موثر است، این است که فرد فکر میکند حتما بایستی پولدارتر، باهوشتر، با پشتوانهی قویتر، دارای سن و سالی کمتر و یا … میبود تا بتواند در مسیر بهرهبرداری از فرصتها حرکتی مناسب داشته باشد.
اما این را باید بدانید که برای استفادهی حداکثری از فرصتها، تنها و تنها نیازی که وجود دارد، این است که همین الان و همین لحظه برایش حرکت و تلاش کنید.
گفتههای من بیفایده است
اینکه بعضی از مردم فکر میکنند که هر چه بگویم، اصلا مهم نیست؛ فکری بسیار مخرب است که خودباوری و عرت نفس آنها را در زندگیشان به شدت پایین میآورد؛ افرادی با چنین تفکری، فکر میکنند قرار نیست هیچگاه صدایشان به گوش کسی برسد، پس چه بهتر که اصلا تلاشی نداشته باشند و خود را به زحمت نیاندازند.
غافل از اینکه که هر کس در دنیا و در طول تاریخ، توانست صدایش را به گوش جهانیان براسند و اثراتش را همیشگی کند، در واقع در شرایطی مشابه با ما و یا حتی بسیار بدتر از ما بوده است؛ و تنها تفاوت اصلی این چنین افردای این بوده است که فقط حاضر به پذیرش چنین تفکر محدود کننده، سمی و بدی نبودهاند.
ریسک پشیمانی و افسوس را به همراه دارد
تفکر سمی دیگر همین است که فکر کنیم خطرپذیری و ریسک موجب بروز مشکلاتی در زندگی میشود که حتما در پی آن افسوس و پشیمانی است. این تفکر بسیار غلط، موضوعی است که اکثر مردم با آن دست به گریبانند و سبب میشود که افراد در مواجهه با تغییرات به شدت مقاومت کنند و حاضر به قبول شرایط جدید در زندگی خود نباشند.
در واقع عدم قبول ریسک یعنی رکود و خودگی در زندگی؛ و تنها کسانی میتوانند موفقیت را برای خود رقم بزنند که حاضر به قبول ریسک باشند؛ و بیان این نکته نیز بسیار ضروری است که لزوما ریسک همیشه به معنای خطر پذیری نیست، بلکه در بسیاری از موارد فقط قبول ورود به دنیایی جدید و ناشناخته است که چه بسا خطر و ترسی هم برایمان در پی نخواهد داشت.
من به اجازهی او احتیاج دارم
این نوع تفکر که جز تبدیل کردن یک انسان آزاد و رها به یک انسان وابسته و محدود، چیز دیگری را در بر ندارد، به شدت در تضعیف خودباوری و اعتماد به نفس موثر است. در واقع تا زمانی که حرکت خود را محدود به نظر و تایید دیگران بدانید، نمیتوانید پویایی را در زندگی خود شاهد باشید.
البته این به معنای به توجهی به رای و نظر دیگران نیست؛ چراکه بسیاری از نظرات دیگران در حکم مشورت و بهرهگیری از تجربیاتشان، میتواند در مشخص کردن راه و انتخابهای صحیح بسیار موثر باشد؛ اما موضوع مهم این است که باید بدانید اگر واقعا به دنبال موفقیت هستید، باید و باید تصمیم گیرینده خودتان باشید و اجازه ندهید دیگران برایتان تصمیم بگیرند.
از فردا/ شنبه / هقته آینده شروع میکنم
این نوع فکر نیز محدود کنندهای بسیار بسیار بد است که همیشه از تعلل ناشی شده و سبب توقف حرکت میشود. تا زمانی که شما با تسامح و تساهل به زمانتان (آنهم به عنوان گرانبهاترین سرمایهی زندگیتان) نگاه کنید، به هیچ وجه نخواهید توانست تغییراتی در زندگیتان ایجاد کنید و فرصتهای پیش رویتان را به موفقیت تبدیل کنید.
پس اگر شما نیز از دستهی افراد وقتکُش و تعللگر هستید؛ حتما و حتما در رفتارتان تجدید نظر کنید و هر گاه فرصتی را دیدید، بدون فوت وقت به سمتش حرکت کنید و کلا فراموش کنید که اصلا فردایی، شنبهای، ماه آیندهای هم برای شروع وجود دارد.
من فقط میخواهم آسوده باشم
آسودگی و راحتی، چیزی است که همهی مردم دنیا آن را میخواهند؛ ولی این به این معنا نیست که ما اجازهی تنآسایی و تنبلی را به خود بدهیم؛ در واقع اگر امروز به دنبال راحتیهای کوچکی باشیم که در دسترسمان هستند، قطعا فردا نمیتوانیم راحتیهای بزرگی را بدست بیاوریم که میبایست برایشان تلاش میکردیم.
پس اگر میخواهید روی خوش زندگی را برای مدت بسیار طولانی ببینید، همین الان این فکر سمی را کنار بگذارید و فارغ از میل شدیدتان به راحتی و آسایش که اتفاقا حقتان هم است، حرکت خود را آغاز کنید.
اصلا نباید درد بکشم
برخی در فکر خود فکر میکنند هر جور که شده اصلا نباید درد و سختی را در زندگی خود ببینند و آن را تحمل کنند. چنین تفکری نیز در این دنیای مادی که مملو از تغییرات، سختیها و شرایط مختلف خوب و بد است، تفکری محدود کننده است که بسیاری از شرایط خوب و فرصتها را خیلی راحت کنار زده و مانع دستیابی ما به آنها میشود.
همهاش تقصیر فلانی است
شاید بتوان گفت مهلکترین فکری که میتواند شالودهی یک زندگی خوب را برای همیشه از بین ببرد، همین موضوع است که مشکلات و سختیها را به گردن دیگران بیاندازیم و سایرین را مسبب بروز رخدادها و اتفاقات بد بدانیم.
قطعا تا زمانی که ما به دنبال مقصر در زندگی خود باشیم و حاضر به پذیرش مسئولیت امور نباشیم؛ به همان میزان هم حاضر به تلاش و حرکت و تقلا نخواهیم بود؛ چراکه در چنین شرایطی، حرکت را وظیفهی دیگران میدانیم و فکر میکنیم وظیفهی دیگران است که برای بهبود شرایط دست به کار شوند و مشکلات را از سرِ راه ما بردارند.
اشکالی ندارد اگر عهدم را بشکنم و زیر قولم بزنم
این نوع فکر که عمدتا بیش از سایر فکرهای سمی مستتر و مخفی است و احتمالا کمتر نیز به چشم بیاید، باعث میشود که موضوع تعهد در زندگی ما کمرنگ و کمرنگتر شود، که این خود سرآغاز ایجاد یک زندگی سست و ناپایدار است.
البته منظور از قول و تعهد و عهد و … فقط، قول دادن و یا متعهد شدن نسبت به دیگران نیست؛ در واقع در بسیاری از موارد، این عدم تعهد به خودمان است که موجب بروز مشکلات عدیده و گاه نهچندان جبرانپذیر میشود. پس ما در هر شرایطی و در هر زمانی باید به قولهایی که میدهیم (چه به دیگران و چه به خودمان) متعهد باشیم و نگذاریم حرفمان در نزد دیگری و یا خودمان بی اعتبار شود که این به عادتِ منحوس بیتعهدی نیز بدل خواهد شد.
البته در موضوع قول دادن و تعهد، لازم است این را بدانید، اگر قرار است نسبت به موضوعی متعهد شوید که هیچ نفعی برایتان ندارد، باید و باید از همان ابتدا از قول دادن نسبت به چنین موضوع سر باز بزنید و اصلا هنر “نه گفتن” را برای چنین مواقعی فرا بگیرید.
پنهان کردن حقیقت اشکالی ندارد
برخی از مردم فکر میکنند با مخفی کردن حقیقت میتوانند خود را از شرّ هر گونه مؤاخذه و بازخواست خلاص کنند؛ از همینرو آنها برای اینکه حقیقت را آشکار نکنند به دروغگویی و فریب متوسل میشوند.
اما واقعیت این است که اگر شما مسیر کتمان و مخفیسازی حقیقت را پیش بگیرید به این صورت تنها اعتماد دیگران را از خود سلب نموده و موجب انفصال اتحاد خودتان با سایرین خواهید شد؛ در واقع دروغگویی و فریبکاری چیزی جز ضرر و خسران برای کسی نخواهد داشت.
البته منظور از اینکه حقیقت را مخفی نکنید این نیست که تمام واقعیتهای زندگی و اسرار خودتان را آشکار و رو کنید (چهبسا در زمانهایی نیاز است که برخی از حقایق زندگی شخصی خود را مخفی نموده و به کسی نشانشان ندهید)، بلکه منظور این است که مسیر تدلیس، دورویی و فریبکاری را در پیش نگیرید و اگر قصد آشکار نمودن حقیقت را ندارید، در ازای آن به دروغگویی و ریاکاری و فریب دست نزنید.
اگر بخشهای تاریک وجودم را نادیده بگیرم، ناپدید میشوم
بسیاری از مردم فکر میکنند اگر با واقعیتهای تاریک زندگیشان، یا رخدادهای منفور و مردود رخ داده در زندگی و یا هرگونه اتفاقی که آنها را عذاب میدهد روبرو نشوند و از آنها فرار کنند، مشکل برای همیشه حل خواهد شد؛ اما این یک اشتباه بزرگ است.
برای درک بهتر اینموضوع در نظر بگیرید که در نزدیکی یک چیز متعفن و بدبو و یا یک کثافت قرار گرفتهاید، که بوی بدش به مشام شما میرسد؛ اگر شما آن چیز متعفن را نادیده بگیرید قطعا هیچ تأثیری بر روی بوی بدی که به مشامتان میرسد نخواهد گذاشت و کماکان این بوی بد به مشام شما خواهد رسید.
نادیدهگرفتن اتفاقها در رخدادهای بد نیز دقیقاً بههمین صورت است که اگرچه شما به آنها بیتوجهی کنید اما اثر سوء آنها در زندگی شما کماکان وجود دارد.
پس اگر میخواهید وقایع و رخدادهای منفی و یا هر چیزی که شما حس خوبی نسبت به آن در زندگی ندارید، از زندگی شما حذف شود؛ لازم است در ابتدا آن را پذیرا باشید و قبولش کنید و پساز رویارویی با آن، درصدد حذف و یا حلش برآیید.
برای درک بهتر همان چیز متعفن را در نظر بگیرید که در نزدیکی شما قرار داشت، زمانی شما میتوانید از شر بوی بد آن خلاص شوید که ابتدا آن را پذیرا باشید و قبول کنید که آن چیز متعفن و بدبو در نزدیکی شما قرار دارد و پساز آن نیز برای حل مشکل بوی بدش، با آن روبرو شوید و …
موانع زیادی سر راه وجود دارد
یکی از ترسناکترین تفکراتی که میتواند مانع رسیدن شما به موفقیتها شود، این است که فکر کنید در مسیر حرکت شما موانع بسیار زیادی وجود دارد که قرار است جلوی حرکتتان را گرفته و نگذارد شما بهخوبی بتوانید در مسیر موفقیت گام برداشته و حرکت کنید.
قطعا تا زمانیکه چنین تفکری در ذهن شما پرورانده شود، شما جرأت حرکت را به خود نخواهید داد و حتی اگر حرکتی کوچک نیز داشته باشید، باز هم خیلی زود متوقف خواهید شد چرا که هر چیز جدیدی میتواند برای شما بهمنزله مانعی بزرگ باشد که قرار است از اکنون به بعد جلوی حرکت شما را بگیرد.
البته اینموضوع غیرقابلانکار نیست که در مسیر حرکت شما، حتما مسائل جدید و نو و تغییرات بسیار زیاد وجود خواهد داشت و شما قطعا با مواردی پیشبینینشدهای مواجه خواهید شد؛ اما این بهمنزلهی این نیست که تغییرات و موارد جدید لزوماً حکم مانع و چالش برای شما را داشته باشند.
من شکست خوردهتر از آن هستم که بتوانم ادامه بدهم
منفیترین و سمیترین تفکری که میتواند موفقیتهای شما را از شما برباید، این است که شما فکر کنید آدمی شکستخورده و بدبخت هستید و حرکتهای بعدس شما باز هم منجر به شکست خواهد شد.
اگر تفکر شما آنقدر محدود باشد که شکستهای کوچک و چالشهایی که قبلاً پیش روی شما بوده است را به منزلهی توقف همیشگی قلمداد کنید، مطمئناً هیچگاه نخواهید توانست بهخوبی حرکت کنید و نخواهید توانست موفقیت را با چشمان خود رؤیت کنید.
فراموش نکنید تمام افرادی که در طول تاریخ موفقیتهای بزرگی را کسب کردند و توانستند تاریخساز شوند، کسانی بودهاند که بارها و بارها با شکستهای کوچک و بزرگ روبرو شدهاند و چالشهای بسیار زیادی را تا رسیدن به موفقیت نهایی خود متحمل شدهاند، اما از آنجاییکه هیچوقت خود را بازنده و شکستخورده قلمداد نکردهاند، هیچکدام از شکستهای کوچک و بزرگ و یا چالشهایی پیش رویشان نتوانسته است مانع حرکت آنها و رسیدن آنها به موفقیت نهاییشان شود.
من قربانی هستم
همچون مسئله عدم مسئولیتپذیری و بهدنبال مقصر گشتن؛ اینکه فکر کنید شما یک قربانی هستید و همیشه توسط دیگران مورد ظلم قرار گرفتهاید نوعی مظلومنمایی است که در واقع جزو یکی از راههای فرار از مسئولیت قرار میگیرد.
همانطور که افرادی که همیشه بهدنبال مقصر میگردند و میخواهند با مقصر جلوه دادن دیگران مسئولیت امور را از دوش خود بردارند، مسئله مظلومنمایی هم به همان میزان در کاهلی و فرار از مسئولیت میتواند اثرگذار باشد. ضمن اینکه مظلومنمایی جدای از اینکه شما را از پذیرش مسئولیت امور دور میکند، به شما حس ضعف و زبونی نیز میدهد که این در تحقیر شخصیت شما نیز بسیار اثرگذار است.