چند ماهی بود که در خصوص مسالهای از مسائل شرکتمان ذهنم درگیر بود و مدام تفکر میکردم!
هر طور معادله را بررسی میکردم جور در نمیآمد!!
به حد ناامیدی رسیده بودم و نمیدانستم واقعا باید چکار کنم!!
اما فقط یک چیز را میدونستم؛ و آنهم اینکه حتما راه حلی وجود دارد و من باید پیدایش کنم!
لذا دست از تلاش و فکر کردن برنداشتم تا اینکه پس از چند ماه توانستم معادله را حل کنم!!
شاید الان گمان کرده باشید که وای چه مسئلهی سختی بوده که چند ماه وقت گرفته و من یک نابغهام!!
حال آنکه نه آن مسئله سخت بود و نه من نابغهام؛ اتفاقا خیلی باید کند ذهن بوده باشم که مساله به این سادهای را چند ماه نتوانستم حل کنم!!
ولی کلا الان در مقام بیان سختی یا آسانی معادله و نبوغ یا خنگی خودم نیستم!
فقط میخواستم بگویم وقتی به بنبست میرسید کارتان را رهایش نکنید؛ بلکه پا فشاری کنید؛ شاید فکر بعدی شما راه حلی باشد که بهش میرسید؛ چرا که هیچ مسئلهای نیست الا اینکه راه حلی برایش وجود دارد و ما با تفکر پیوسته دهها راهحل را یاد میگیریم که با آنها مسئله را نمیشود حل کرد، ولی نهایتا تنها راه حلی را که مسئله را برایمان حل میکند را پیدا خواهیم کرد ….
یک پاسخ
بارک الله
همینه
باید تفکر کرد واقعا