بنر وب سایت مجموعه ایوسی
بنر وب سایت مجموعه ایوسی
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هدایای ویژه طراحی سایت

اثبات ضرورت جنبش نرم افزاری از سه زاویه

جنبش نرم افزاري

اگر این مقاله را دوست دارید، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

مقدمه

این بحث در مورد «ضرورت و مفهوم» نهضت نرم‌افزاری است؛ با این امید که زمینه‌ای برای ادامه بحث پیرامون موانع و راهکارهای فراروی نهضت علمی باشد.

بدون شک دانش پژوهان حوزوی و دانشگاهی، می‌توانند از این طریق، با این موضوع اجتماعی و به روز که در زمان تحصیل علمی ما بیش از گذشته اهمیت خود را نشان داده است آشنا شوند؛ نقش خود را در این مسیر، بهتر ایفا کنند و به کمک حرکت علمی خود به جایگاهی دست یابند که قادر شوند سهمی را در ارتقاء فرهنگی جامعه اسلامی، بدست آورند.

بدین‌منظور، فهرست بحث ابتدائاً با یک تعریف اجمالی از «نرم‌افزار و جنبش نرم‌افزاری»، شروع و در ادامه، ضرورت این نهضت علمی، از سه زاویه «تاریخی، ملی و جهانی» بررسی می‌گردد. با این توضیحات می‌توان گستره جنبش نرم‌افزاری را مورد دقت قرار داد و این قلمرو را تا بسط مفهوم اولیه و زیرساخته‌ای تولید علم، گسترش داد.

ناگفته پیداست بسیاری با «نهضت نرم‌افزاری» و واژه‌هایی از این دست، کمتر برخورد دارند و از خود می‌پرسند: آیا این یک پدیده جدید است یا صرفاً توجه جدید به یک موضوع قدیمی است؟ اصلاً این نهضت، چه ارتباطی با ما و جامعه دارد؟ و ..

اصل بحث

معنای سخت‌افزار و نرم‌افزار

چنانچه می‌دانیم «نرم‌افزار» در مقابل «سخت‌افزار» استعمال می‌شود و سخت‌افزار به موضوعاتی اطلاق می‌گردد که بعد فیزیکی ملموسی دارند. میز، کتاب، میکروفون و ضبط صوت، سخت‌افزار محسوب می‌شوند. حال آنکه نرم‌افزار، آن چیزی است که گرچه تأثیر دارد؛ انتقال پیام می‌کند؛ هدایت می‌نماید اما مستقیماً قابل مشاهده نیست؛ از جنس سخت نیست بلکه از جنس نرم‌است. لذا دیده می‌شود در علوم رایانه ای، به برنامه‌های آن، نرم‌افزار و در مقابل از فیزیک رایانه، تعبیر به سخت‌افزار می‌شود.

به عبارت دیگر به برنامه هایی که قابلیت‌های مختلفی در استفاده از این دستگاه به ما می‌دهد نرم‌افزار می‌گویند. البته شاید خاستگاه استعمال این واژه از همین‌جا آغاز شده باشد. اما در معنایی که امروز مورد بهره برداری قرار می‌گیرد، این واژه برای بیان یک مفهوم گسترده‌تر به کار می‌رود. در این معنا، نرم‌افزار مترادف با «علم» می‌باشد.

معنای نهضت نرم‌افزاری

با این توضیح مختصر می‌توان گفت «نهضت نرم‌افزاری» به‌معنای «نهضت تولید علم» است. اما چرا در اینجا تعبیر به نرم‌افزار می‌شود؟ علت این است که علم، مقدمه ابزار و طریقی، جهت ساخت زندگی بهتر برای بشر می‌باشد. طبعاً زندگی نیز شامل هر دو نوع زیست مادی و معنوی است. بر این اساس، همه علوم نظری، کاربردی، عقلی و نقلی، در دامنه نهضت نرم‌افزاری قرار می‌گیرند.

ضرورت نهضت نرم‌افزاری از سه بُعد

با این توضیح اولیه نمی توان نهضت نرم‌افزاری را یک موضوع جدید یا حتی توجهی جدید به یک موضوع قدیمی دانست. چون مسئله علم ورزی، تولید علم، پژوهش در جامعه و اهمیت آن مسأله‌ای نیست که در امروز و دیروز جامعه بشری، روی داده باشد. بله شرایط اجتماعی جامعه و جهان معاصر، شرایطی را رقم زده است که توجه به این موضوع را بسیار حائر اهمیت کرده است.

ضرورت تاریخی نهضت نرم‌افزاری

اصولاً «ضرورت نهضت نرم‌افزاری» از سه زاویه مورد توجه قرار می‌گیرد. که اولین آنها «ضرورت تاریخی» است.
غرض از این ضرورت نیز توجه به تاریخ تحولات جامعه شیعی است. از اینرو ضروری است مروری اجمالی از زمان صدر اسلام تاکنون صورت گیرد تا ببینیم چه نقاط عطفی در تحول جامعه شیعی وجود داشته و ما در چه مقطعی به سر می‌بریم؟ آینده‌ای که از نظر فلسفه تاریخ و مورد تأیید مذهب در پیش رو داریم کدام است؟ موقعیتی که در آن قرار داریم چیست و چه اهمیتی دارد؟

تشیع، از رحلت پیامبر (ص) تا‌عصر صفویه

بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) نفاقی که در زمان حیات ایشان بود بروز کرد و بین مسلمین شکاف بزرگی ایجاد شد. بدین ترتیب جامعه اقلیتی به نام شیعه حول محور امیر المؤمنین (ع) شکل گرفت که بعضی از روایات اشاره دارد تعداد این افراد از انگشتان دست نیز تجاوز نمی کرد.

این شرائط، حاکی از محدودیت روز افزون برای تشیع بود. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا در دوران بنی امیه این اختناق تشدید شد. در دوره امام باقر (ع) و امام صادق(ع) شرایط، اندکی دگرگون شد. فرهنگ شیعی تروج گردید و آن دو امام بزرگوار، به مریدان خود توصیه کردند دور هم بنشینند و از کلمات معصوم(ع) برای یکدیگر بازگو کنند. مسلماً کم ترین اثر این نوع دستورات و تعالیم، حفظ این انسجام و ارتباط درونی جامعه شیعی بود.

منظور از جامعه شیعی هم تجمعی است که حول محور امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) و ائمه معصوم (ع) آرمان هایی شکل گرفت. این مسأله تا دوران‌عصر غیبت تداوم یافت.

عصر غیبت در زمانی آغاز شد که جامعه شیعه به بلوغی از پذیرش امامت رسیده بود به گونه‌ای که امامت امام خردسال را هم پذیرا شد. لکن همچنان که گفته شد این جامعه در اقلیت بود و از اقتدار سیاسی هم برخوردار نبود؛ هر چند که در شرائط استحکام معنوی و اعتقادی قرار داشت. این انزوای شیعه تا‌عصر صفویه تداوم یافت.

تشیع، از صفویه تا انقلاب اسلامی

صفویه، اولین جامعه و حکومت به ظاهر شیعی بود که بعداز صدر اسلام در ایران شکل گرفت. در این عصر، علمای شیعه فرصتی برای عرض اندام پیدا کردند و توانستند قابلیتهای خود را تا اندازه‌ای بروز دهند. هر چند که این، یک حکومت تمام عیار دینی نبود و پادشاهان صفویه، انسانهای متقی و فرهیخته‌ای نبودندولی به همان اندازه که به علماء احترام گذاشتند و آنها را به خود نزدیک کردند، ایشان توانستند از این فرصت استفاده کرده و معارف شیعه را در مرحله جدیدی وارد کنند.

این شرائط تا دوران پهلوی دوم ادامه پیدا کرد. بی تردید اساس حکومت شاهنشاهی، دینی نبود. لکن شرایط اجتماعی، مجالی را فراهم کرد و انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. این انقلاب نیز در واقع ورود جامعه شیعی به مرحله جدیدی از «شعور و قدرت» بود. مردم دارای شعور و جسارت شدند و به تبع آن، خدای متعال لطف کرد و آنها را قدرتمند نمود. رفته رفته چشم جهانیان به حکومت جمهوری اسلامی دوخته شد؛ حکومتی که با تصدی علمای شیعه برپا شد. وجود این نظام نوپا، همگان را با این پرسش جدی روبرو کرد که «آرمان و ارمغان این جنبش بزرگ سیاسی در قرن حاضر چیست؟»

پیروزی انقلاب اسلامی، آزمون ولایت پذیری

جامعه شیعه از آن تعداد انگشت شمار، شروع و به وضعیتی که اکنون در آن به سر می‌بریم رسید. گرچه این جامعه، از سوی دشمنان داخلی و خارجی، مرارت‌های بسیاری را متحمل شد اما انقلاب اسلامی توانست روند تکامل تاریخی را شدت بخشد و زمینه ظهور عدل الهی را نزدیک‌تر کند.

به علاوه آزمون ولایت و امامت پذیری، در مقیاس اجتماعی، در جامعه ما اتفاق افتاد یا در حال اتفاق افتادن است. کسانی که از این امتحان پیروز خارج نشوند نمی‌توانند ادعا کنند که سربازان خوبی برای حضرت ولی‌عصر (عج) می‌باشند. قطعاً آینده پش رو، با جهانی شدن آن فرهنگ، همراه خواهد بود. دولت عدل مهدوی، باید عالم را فراگیر کند و انتظار ظهور حضرت حجت(عج) نیز جز با زمینه‌سازی برای اقامه تقوا و عدل، معنا پیدا نمی‌کند.

بنابراین کسانی که فکر می‌کنند ما وظیفه‌ای نداریم و تنها با ظهور حضرت حجت (ع)، جامعه بتدریج رو به صلاح خواهد رفت، در اشتباهند. تلاش ما در کنار انتظار مثبت و سازنده، زمینه ساز ظهور عدل خواهد بود.

تحقق آرمان‌ها، مشروط به نهضت علمی

حال جای سؤال است که آیا بالاخره نهضت جهانی مهدوی (ع)، دارای نرم‌افزار خاصی است؟ قدر مسلم این است که وقتی جامعه شیعی از نیروهای پراکنده به یک مجتمع واحد مدیریت پذیر، تبدیل شد، مدیریت و تکامل چنین اجتماعی از طریق به خدمت گرفتن امکانات انسانی و طبیعی در جهت تحقق آرمانهای چنین جامعه ای، بدون علم، تولید علم و نهضت علمی ممکن نخواهد بود.

همچنان‌که در نقطه مقابل، جوامعی که با آرمان‌های دیگر، خود را اداره می‌کنند، بدون ابزار علمی مناسب نتوانستند یا نخواهند توانست مشکلات جامعه خود را مرتفع کنند.

پس استحکام بخشیدن به بنیه علمی جامعه شیعه در جهت خدمت به اهداف چنین اجتماعی، شرط لازم و ضروری برای حرکت در مسیر تکامل تاریخی است. یعنی ما اگر نتوانیم ظرفیت علمی لازم را برای حفظ، تقویت و تثبیت این موقعیت استثنائی که در اختیار جامعه شیعی قرار گرفته است و نفع آن نه فقط برای تشیع بلکه برای اسلام و مستضعفان جهان است به خدمت گیریم. قطعاً این ضرورت طلائی از دست خواهد رفت. چه بسا که آیندگان و نسل‌های دیگر بیایند و شرف این خدمتگزاری را پیدا کنند.

ضرورت «ملی و انقلابی» نهضت نرم‌افزاری

اما بحث دوم در خصوص ضرورت «ملی و انقلابی» است. به هر حال انقلابی در جامعه ما اتفاق افتاده است و این انقلاب، آرمانهایی در جهت اقامه عدالت اجتماعی، اجرای احکام الهی و دفاع از محرومین و مستضعفین داشته است. این آرمانها همگی برای مهندسی جامعه‌ای با معیارها و هنجارهای الهی، تعریف شده است.

اما براستی این امر چگونه امکان پذیر است؟ در حالی که بناست انسجام ملی جامعه ما حفظ شود؟ منظور از بررسی ضرورت جنبش علمی، از بعد ملی و انقلابی، چیزی جز این نیست.

گرایش‌های موجود در خصوص نحوه استفاده از علم و تکنولوژی

از اینرو می‌توان بحث را از جای دیگری آغاز و به بحث نرم‌افزاری ختم کرد. در یک نگاه می‌توان گفت حکومت اسلامی از آغاز پیروزی انقلاب، با چند گرایش در کیفیت اداره جامعه رو به رو بوده است.

بهره‌گیری از علم و تکنولوژی موجود

یک گرایش معتقدبود، ما می‌توانیم از علم و تکنولوژی موجود، در خدمت اهداف انقلاب استفاده کنیم. از این منظر، هر نوع تحول بنیادین در حوزه علم و تکنولوژی دنیای معاصر، غیر ضروری خواهد بود. تنها امری که این گرایش، به آن اهتمام داشته این است که علم و تکنولوژی می‌بایست در خدمت اهداف متعالی اسلامی قرار گیرد. بر این اساس، مقطعی از تاریخ پس از انقلاب اسلامی با چنین نگاهی عملاً مدیریت شد.

البته صحیح است که برای تحلیل وضعیت انقلاب، از دوران جنگ (به دلیل حاکمیت جنگ بر اداره جامعه) به این دلیل که فرصت چندانی برای اندیشیدن نسبت به کیفیت مدیریت کلان، در اختیار نبوده است صرف نظر شود. اما می‌توان مجموعه سالهای پیروزی انقلاب و جنگ را دوران تثیبت نظام سیاسی، نام نهاد.

اما مقطع دوم پس از انقلاب، مربوط به دوران بازسازی است. با شرایط خاص جامعه ما که درآمیخته با مسائل پس از جنگ و ویرانی‌های بعد از آن بوده است، باعث شده مسئله بازسازی، با اولویت «توسعه اقتصادی» در جامعه مطرح گردد. اما به راستی توسعه اقتصادی چگونه امکان پذیر است؟

در یک ارزیابی ساده می‌توان توسعه اقتصادی را به معنای ارتقاء تولید ناخالص ملی کشور و افزایش ظرفیت تولید معنا کرد که البته این افزایش هم در بطن خود مستلزم سرمایه گذاری برای رونق تولید در زمینه‌هایی همچون احداث سد، کارخانه و امور زیربنائی است و لازمه آن هم تعریف منابع سرمایه‌ای است.

طبعاً از آنجا که اقتصاد ملی، به نفت متکی است لذا بخش عمده‌ای از این منابع، از طریق فروش نفت و بخش اندکی نیز توسط سرمایه گذاری خارجی، تأمین می‌گردد. بدین ترتیب اندیشه و تئوری ساده‌ای به این گونه به میدان آمد و بر اساس آن تحرکاتی شروع شد و البته آثار مثبتی هم از خود بر جای گذاشت. از انصاف نبایدبه دور بود که زیرساختهایی در کشور شکل گرفت که الان هم از آثار مثبت آن استفاده می‌کنیم.

پیامدهای بهره‌گیری از علم و تکنولوژی غرب

اما در کنار آثار مثبتی که پدید آمد و در عین ضرورتی که ساخت زیربناهای اقتصادی اقتضاء کشور می‌کرد پیامدهای منفی نیز به بار آمد. این مسأله بعد از سالیانی خود را نشان داد. هر چند که بعضی در همان آغاز نیز این آثار منفی را متذکر می‌شوند لکن به دلیل حاکمیت این تفکر، کمتر به این نقدها توجه می‌شد.

از جمله آثار منفی می‌توان به توسعه اقتصادی مبتنی بر الگویی خاص با زیربنای فرهنگی مشخص اشاره کرد. اصولاً واردات توسعه اقتصادی، هیچ‌گاه بدون وجود انضباط و الگوئی مشخص صورت نمی گیرد و البته این الگو نیز حتماً خود مروج فرهنگی است، که بدون آن یا اصلاً امکان تحرک اجتماعی وجود نخواهد داشت یا امکان تحرک اندکی را بدنبال دارد.

لذا می‌بینیم در این مقطع، مسأله تهاجم فرهنگی و حساسیت نسبت به افزایش فساد و فحشاء مطرح می‌شود که البته هنوز هم این جریان امتداد دارد. مسلماً اینها مسائلی نیست که یکدفعه ایجاد یا مرتفع شود.

ولی در آن مقطع، خطر چنین اموری احساس می‌شد. در هر حال در دوران توسعه اقتصادی، فرهنگ این توسعه عملاً مورد سؤال جدی قرار گرفت که آیا ما از فرهنگ علمی صحیحی در ایجاد توسعه اقتصادی پیروی می‌کنیم یا خیر؟ این مقطع که با نام دوران سازندگی و حاکمیت جریان فکری خاصی شناخته می‌شود معتقد بود که مبتنی بر علم و تکنولوژی می‌توان به اهداف آرمانی انقلاب رسید.

نتیجه عملی این تفکر نیز بگونه‌ای بود که با شرایط بعد از جنگ و اولویت قرار گرفتن توسعه اقتصادی، توانست زمینه رشد شاخص‌های نظام سرمایه داری رادر جامعه پدید آورد.

از ناحیه این جریان طبیعی بود که پیامدهای فرهنگی زیان آوری برای بر جامعه تحمیل شود و جامعه تخصصی را با حداقل دو پرسش اساسی مواجه کند که: «چه فرهنگی، مولود این توسعه اقتصادی خاص است و جامعه پس از جنگ بایست شاهد رواج و حاکمیت کدامین مدل توسعه اقتصادی باشد؟ آیااین الگو می‌تواند به همراه خود، عدالت اجتماعی را به ارمغان آورد؟»

تجدید نظر طلبی در معارف دینی و مقابله با نهادهای انقلابی

البته در کنار این جریان، تدریجاً جریان دیگری نیز قوت گرفت که معتقد بود ما نه تنها باید از علم و تکنولوژی موجود استفاده کنیم، بلکه برای حفظ کارآیی آنها در جامعه خود باید نسبت به معارف دینی نیز تجدید نظر کرده و اجازه تجدید قرائت در «معرفت دینی» گذشته را بدهیم.

این نگرش به جای آنکه تردید را متوجه ابزارهای علمی کند که حاکم بر مدیریت توسعه اجتماعی است عملاً تیغ جراحی را بر پیکره نظام معارف دینی گذشته قرار می‌دهد و با رواج مباحث روشن‌فکری، در تقویت جریان فکری دوران سازندگی اما با رویکردی دیگر تلاش می‌کرد.

در حقیقت اگر رویکرد نخست با بحث تهاجم فرهنگی مقارن شد وتوسعه اقتصادی را سرلوحه کار خود قرار می‌داد آنچه در رویکرد دوم، به صراحت مورد تأکید قرار می‌گرفت چیزی جز اولویت دادن به توسعه سیاسی نبود.

البته نفس همین اولویت، زمینه تهاجم به فرهنگ مذهبی را بیش از پیش و در قالب‌های مختلف همچون تهاجم به هنجارهای دینی، روحانیت، ولایت فقیه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، دادگاه ویژه روحانیت و … فراهم کرد.

تمامی این موضوعات ریز و درشت، در قالب یک تراژدی واحد، بر اساس طرح تهاجم، شکل گرفت و البته نوک پیکان هم متوجه نقش و تأثیرگذاری دین و روحانیت در اداره جامعه و به نفع فرهنگ و تکنولوژی غرب بود.

رشد انتقادپذیری و پرسش‌گری در دوره تجدید نظر طلبی

البته نباید از نظر دور داشت که این جریان در کنار آثار مخربش آثار مثبتی نیز از قبیل ایجاد جرأت برای ابراز نظر در جامعه، انتقادپذیری، پرسش گری و .. (که قبل از آن تا این اندازه در جامعه وجود نداشت و امور مبارکی محسوب می‌شوند) در پی داشت. بی تردید انتقاد پذیری و پرسش گری برای یک جامعه پویا امری حیاتی است.

همانگونه که در مقطع قبل گفته شد این روند باعث گردید سؤال جدی، متوجه فرهنگ علمی حاکم بر توسعه سیاسی شود.

در حالی که در مقطع دوم آن‌قدر نسبت به مسأله توسعه سیاسی، جامعه مدنی و مردم سالاری، حساسیت ابراز شد که متقابلاً جامعه مذهبی و انقلابی هم واکنش نشان داد به اینکه «جامعه به کجا می‌رود!» نتیجه طرح این قبیل انتقادها، پرسش‌ها، پاسخ ها و گفتمان‌ها، برجسته شدن سؤال دیگری بود به این که اساساً توسعه سیاسی در جامعه اسلامی باید از چه الگویی پیروی کند؟

لذا موضوع «مردم سالاری دینی» به عنوان ایده‌ای جدید در تحقق اراده ملت و بر محور خواست الهی (و نه تمایلات مادی یا اغراض شخصی) مطرح شد؛ جامعه اهل قلم جلوتر آمد و به مباحث علمی و فرهنگی، بیشتر توجه کرد. جامعه، مفاهیم را مورد بازبینی قرار داد؛ بعضی به نفع مفاهیم موجود و بعضی بر علیه آن موضع‌گیری کردند و البته پرونده هر دو بحث تا امروز نیز باز می‌باشد.

گرایش جدید: فرهنگ علمی اداره جامعه، مبتنی بر «تکامل معرفت دینی»

اما در مقطع کنونی، موضوع «نهضت نرم‌افزاری» توانست حرکت جدیدی را در بسیج امکانات علمی فرهنگی ایجاد کرده و شعاع بزرگتری از نگرش معرفتی را ترسیم کند. در اینجا آن دو سؤالی که پیشتر در خصوص الگوهای توسعه اقتصادی سیاسی مطرح بود در قالب سؤال سومی منحل شد و رفته رفته جای خود را پیدا کرد. سؤال این بود:

«اساساً فرهنگ علمی اداره جامعه اسلامی کدام است؟ به بیان بهتر صرف نظر از اینکه موضوع و پرسش ما پیرامون توسعه سیاسی یا اقتصادی باشد، آن علمی که بناست اداره جامعه اسلامی را بر عهده گیرد کدام است؟

لذا در همین دو سه سالی که این موضوع مطرح شده است مباحثی همچون «نسبت بین علم ودین» و «علم دینی» مجدداً اوج گرفته است؛ زیرا تمامی اینها بعنوان ارکان نهضت علمی، سرنوشت این بحث را تعیین می‌کند.

پرواضح است که طرح سؤال اخیر در حالتی است که جریان فکری سومی در حال قوت گرفتن است. این جریان، به دنبال «توسعه علمی» اما نه از نوع غربی آن است.

همچنین این جریان، به دنبال تکامل «معرفت دینی» است اما نه از نوعی که در نظریه دوم مطرح می‌شد؛ و نه بگونه‌ای که ماهیت علم و تکنولوژی موجود را بپذیرد و بر این اساس به معارف دینی حاشیه بزند؛ و نه بصورتی که تفسیر و تعبیر دین را به اسم تکامل معرفت و به نفع زیست مادی رقم زند.

این جریان مدعی است ما باید به بلوغی از معرفت دینی دست پیدا کنیم تا بر اساس آن بتوانیم به قدرت تولید علوم دانشگاهی و کاربردی، بر مبنای معارف دینی دست یابیم و مهندسی جامعه را بر اساس علم دینی تحقق بخشیم.

از این منظر، در معرفت دینی ما هم باید بالندگی رخ دهد. چون توقف در مقطع گذشته، پاسخگوی نیاز فعلی ما نیست. این را باید پذیرفت که دین کامل است اما ما کامل نیستیم؛ در عین اینکه باید به تلاش گذشتگان خود ارج بگذاریم و آنها را حفظ کنیم.

این، مسئولیتی سنگین و سخت است و انجام آن همّت بلندی را طلب می‌کند. طبعاً توقف در یک نقطه باعث می‌شود ما قدرت تمدن‌سازی و جامعه پردازی را بر مبنای اندیشه دینی نداشته باشیم و در نتیجه یا دین را منزوی کرده و به انزوای آن رضایت می‌دهیم و یا بصورت ناخواسته به تحریف دین، مجبور می‌شویم.

از اینرو برای جلوگیری از این رویدادهای نامبارک باید حضور فعالی در حوزه معارف دینی بوجود آید تا در سطوح بعدی تولید علم تا مرحله تنظیم و اداره عملی امور جامعه، با توقف یا انحراف از مسیر روبرو نشویم.

بنابراین به اعتقاد ما در مقطع سوم و با تجربه دو گرایش قبلی، زمینه رشد گرایش سوم بیش از گذشته فراهم شده است. این گرایش از طریق به چالش کشیدن فرهنگ علمی اداره، نظام در گذشته می‌تواند نوید بخش ایجاد یک حرکت علمی جدید باشد.

واقعیت آن است که جامعه ما با روی آوردن به گرایش سوم و فراهم کردن زمینه رشد می‌تواند جایگاه خویش را بازیابد و در کشاکش‌های سیاسی یا فرهنگی، از فرسایش مقدورات جلوگیری کند.

«آزاد اندیشی و نظریه پردازی»، حرکتی رو به پیش

البته بحث علمی همواره ضروری است و باید باب آنرا کماکان باز نگاه داشت. اما نباید از نظر دور داشت، مواضعی که خاستگاه تولید فکر و اندیشه بشری است، هیچ گاه و توسط هیچ کس نمی تواند حرف آخر قلمداد شود. باز بودن باب اندیشه مباحثه و نظریه‌پردازی، مسلماً غیر از سردرگمی و حرکت کور در عرصه تصمیم‌گیری است.

اگر بتوان ادعا کرد تصمیم‌گیری ها در یک جهت در حال امتداد یافتن است آنگاه می‌تون به سلامت مسیر، مطمئن شد. جدای از تجربه هایی که جامعه ما تاکنون پشت سرگذاشته است اگر این ضرورت احساس نمی شد، اکنون با چنین مسأله‌ای روبرو نبوده و نمی توانستیم در خصوص این موضوع به راحتی بحث کنیم.

از اینرو آنچه تا کنون اتفاق افتاده، یک مسیر و حرکت رو به جلو بوده است. همین که می‌بینیم دیروز و امروز، جریانات فکری ناصحیح و حداقل، نامطمئن (از نظر ما) زمینه عرض اندام پیدا می‌کند، خود دلیلی بر آن است که حرکت عمومی جامعه، مسیر صحیحی را طی می‌کند.

ضرورت «جهانی» نهضت نرم‌افزاری

جامعه اطلاعاتی واحد، از ابزار جهانی سازی

اما سومین ضرورت، مربوط به سطح «جهانی» است. مقطعی که در آن رشد عملی جامعه شکل می‌گیرد، با نسل‌های گذشته، از این جهت تفاوت کرده است که ما به سمت فراهم آمدن زمینه ایجاد یک جامعه جهانی واحد پیش می‌رویم. بدون شک یکی از مظاهر جامعه جهانی، جامعه اطلاعاتی واحد است که از لوازم، ابزارها و نتایج عملی آن هم، همین شبکه‌های اطلاع رسانی متنوع و گسترده است.

امروزه سرعت رشد علم، به سرعت رشد تکنولوژی انجامیده است و رشد تکنولوژی باعث شده است مرزهای سیاسی کشورها درنوردیده شود و ارتباطات، سریع‌تر و دقیق‌تر گردد. البته این امر، هم یک فرصت و هم یک تهدید است؛ بسته به آنکه چه کسی آن را مدیریت و از این موقعیت بهتر استفاده نماید تا بتواند اراده‌های انسانی را در این قالب به سمت جامعه و فرهنگ بیشتر هدایت کند.

به هر حال، ما در‌عصر جهانی‌سازی زندگی می‌کنیم. لذا باید خود را برای ورود به این شرایط آماده کنیم. این در حالی است که نظام سلطه در صدد تحمیل فرهنگ خود بر دیگران است. طبعاً هیچ راهی جز آمادگی در قبال این تحمیلات وجود ندارد. ارائه توضیح مختصر در این خصوص، ضروری است.

«جهانی‌سازی فرهنگی»، بنیان جهانی‌سازی سیاسی اجتماعی

اصولاً جوهره جهانی سازی، از صبغه فرهنگی برخوردار است بگونه‌ای که یک فرهنگ بناست خود را جهانی کرده و در قالب‌های مختلف، دیگران را وادار و یا تشویق کند که آنرا بپذیرند.

البته همیشه آن پیام، فرهنگی نیست و گاهی در قالب تجاری، اقتصادی، تبلیغی، هنری، علمی و سیاسی رخ نشان می‌دهد. ولی هر چه هست عمق آن به خضوع اراده‌های انسانی در مقابل اهداف، و آرمان‌های خاص باز می‌گردد که نتیجه آن نیز آرایش حرکت اجتماعی به سمتی خاص است. این اساس جهانی‌سازی است.

«تولید علم»، قوه محرکه جهانی سازی

پرداختن به مقوله تولید علم، یک ضرورت جهانی است چرا که «تولید علم»، قوه محرکه این حرکت است. به بیان بهتر آن فرهنگی، قدرت جهانی‌سازی را بیش از دیگر فرهنگ ها داراست که در عرصه تولید علم دست برتری داشته باشد. چون اصولاً قدرت ابتکار عمل در اموردیگر نیز از این عرصه ناشی می‌شود.

«تمدن سازی»، آرمان غائی نهضت علمی

بنابراین نهضت نرم‌افزاری، آن جریان و خیزشی است که امکان جامعه پردازی دینی و تمدن‌سازی اسلامی و مآلاً جهانی‌سازی را فراهم می‌کند. البته «تمدن سازی» نیز به‌معنای ساختن محیط زیست اجتماعی بر مبنای فرهنگ خودی است. توجه شود که در اینجا بحث‌های مربوط به جامعه شناسی، مدّ نظر نیست به اینکه مثلاً برخی، فرهنگ و تمدن را یکی می‌گیرند و برخی، رأی دیگری دارند.

گرچه ما، بین فرهنگ و تمدن، تفکیک قائلیم اما وقتی می‌گوئیم «فرهنگ مادی، به تمدن تبدیل شده است»، بدین معناست که فرهنگ مادی، فرهنگ بی نیازی از دین را در زیست اجتماعی بشر، نهادینه و مجرائی خاص برای آن تعیین کرده است. در این حال بر اساس آن فرهنگ، طراحی ساختار توسعه و نهایتاً مهندسی اجتماعی صورت می‌گیرد.

با این وصف، نهضت نرم‌افزاری که چنین غایتی برای آن، قابل تصور بلکه انتظار است از تولید «علم» آغاز می‌شود و در قدم دوم، «الگوی توسعه اجتماعی»، تولد می‌گردد.

بالاخره «مهندسی اداره جامعه» غایت این حرکت عظیم علمی محسوب می‌شود. همانگونه که یک مهندس باید بر اساس یک الگوی معماری ونیز نقشه بنا، یک ساختمان را آجر به آجر و طبقه به طبقه، طراحی و مهندسی کند مهندسی اداره جامعه نیز در سطح گسترده‌تر و با الگوئی کاملاً متفاوت، به طراحی و مهندسی اداره جامعه می‌پردازد.

از اینرو می‌توان به این نوع مهندسی در سطح توسعه اجتماعی، اطلاق «نهضت نرم‌افزاری» کرد. طبعاً بر اساس همین نقشه نیز بودجه، برنامه‌ریزی، توزیع امکانات، تخصیص اعتبارات و … در تولید علم صورت می‌گیرد و نهایتاً جامعه، از محصولات علمی و تکنولوژیک این حرکت، در قالب ساختن سد، راه‌های مواصلاتی، تربیت نیروی انسانی و … بهره‌مند می‌گردد. حال به مجموعه این پروسه، «تمدن سازی» می‌گویند که البته از صبغه سخت‌افزاری برخوردار است.

پس نرم‌افزاری که از آن سخن می‌گوئیم در مقابل سخت‌افزاری است که به آن «تمدن اسلامی» می‌گویند. بدیهی است هر آنچه که امکان تحقق تمدن اسلامی را فراهم کند «نرم‌افزار» نامیده می‌شود و نهضت نرم‌افزاری نیز با هدف ایجاد یک خیزش ملی برای به دست آوردن این نرم‌افزار، اقامه می‌گردد.

پرسش و پاسخ

آسیب‌های مهندسی تمدن غرب و پیامدهای مثبت آن

س: اصولاً مهندسی غرب چه اشکالی دارد و ما با طراحی مهندسی جدید خودبناست به چه هدف جدیدی برسیم؟

ج: عیب مهندسی آنها این بود که دین را از صحنه اداره جامعه خارج کرد و همین اتفاق ناگوار باعث پیامدهای نامیمون فرهنگی در جامعه غرب از جمله افول معنویت، تضعیف روابط انسانی به معنای واقعی کلمه، ترویج و نهادینه شدن فساد، ناامنی، تخریب محیط زیست، ایجاد اضطراب، بی هویتی، سرگشتگی و از بین رفتن کرامت انسانی، تنزل انسان در سطح یک ماشین بلکه یک حیوان و … گردید. این ها پیامدهای مهندسی تمدن غرب بود.

تفاوت ماهوی «مفاهیم» در دو تمدن متفاوت

البته این بدان معنا نیست که مهندسی غرب هیچ نتیجه مثبتی در بر نداشت؛ چه اینکه مدافعان این تمدن هم فریفته همین اهداف مثبت آن می‌شوند. ما هم باید به این نکات مثبت مانند سرعت، انضباط، دقت، پرسشگری، عقلانیت و … توجه داشته باشیم.

البته وقتی که اینها در جامعه ما وارد می‌شود باید جهت مناسب دیگری را پیدا کند. یعنی «عقلانیت»، مفهوم دیگری می‌یابد و پرسش‌های آن، از نوعی و نظمش از سنخ دیگری است. اما قبل از بیان این تفاوت‌ها، نتیجه تا این اندازه روشن است؛ جامعه‌ای که نظم پذیر نباشد؛ جامعه‌ای که نتواند مقررات را رعایت کند و جامعه‌ای که به بلوغ اجتماعی نرسیده باشد (صرفنظر از آنکه قوانین ریشه‌ای آن چه باشد و چگونه تغییر کند) حتماً به توسعه یافتگی هم نمی رسد. به هر حال این مفاهیم باید متناسب با یک جامعه اسلامی معنا شود.

س: حضرت عالی به سه ضرورت «تاریخی، جهانی و ملی» اشاره کردید. در این بین به ضرورت جهانی کمتر پرداختید. آیا گمان نمی کنید که باید علم به گونه‌ای معنا شود تا بتوان با مخاطبان جهانی نیز ارتباط برقرار کرد؟

ج: توجه شما به موضوع، صحیح است و من نمی خواستم بگویم تفکیک سه نوع ضرورت، از یکدیگر الزاماً پاسخگوی توجهی است که در سؤال وجود داشت.

نکته مهم این است که در مدیریت تولید علم باید لایه‌بندی صورت گیرد، و یک لایه از آن هم قطعاً تولید علم در سطح جهانی است. یعنی اگر مخاطب ما و جامعه علمی که بناست با آن تفاهم کنیم، جامعه جهانی باشد باید روی نقاط اشتراک، وسیع ترین توجه و تأکید صورت گیرد.

اما وقتی در جامعه ملی، از «ضرورت ملی» سخن می‌گوئیم آن اهداف، قدری محدودتر می‌شود و رنگ آرمان‌های الهی را بیشتر به خود می‌گیرد. وقتی هم در خصوص «ضرورت تاریخی» بر مبنای اندیشه دینی بحث می‌شود طبعاً باید آن را بر پایه دینی وضرورت ملی مطرح کنیم. در هر حال آنچه در اصل بحث گذشت متعرض این تفاوتها (که در جای خود صحیح است) نبود.

جامعه اسلامی؛ تمدن‌سازی و استفاده از مظاهر تمدن مادی

س: آیا مقدمات تاریخی توسعه علم و تکنولوژی در غرب، امروزه در جامعه ما فراهم است یا خیر؟ و آیا می‌توان استفاده از مظاهر تمدن و تکنولوژی غربی را که با فرهنگی خاص همراه است در جامعه اسلامی، صحیح دانست؟

ج: در خصوص قسمت اول سؤال می‌توان گفت زمینه برای توسعه ملی در جامعه ما فراهم است. البته در بخش «ضرورت جنبش نرم‌افزاری» یعنی با نگاه به سیر تحولات «تاریخی» می‌توان دریافت که این زمینه، از زاویه تحولات «ملی» که بعد از انقلاب در جامعه ما اتفاق افتاده است عملاً بوجود آمده است؛ چه اینکه می‌بینیم جامعه، بلوغ جدیدی در توجه به این مسئله، پیدا کرده و همین، زمینه درک بیشتری را از موضوع، فراهم می‌کند.

بالاخره از زاویه «جهانی» نیز جامعه اطلاعاتی جهانی، زمینه بهتری را برای ما فراهم کرده است تااگر سخنی داریم بتوان آن را بیشتر گسترش داد. البته در کنار این ضرورتها و زمینه‌ها، بسترهای علمی نیز امری ضروری است. به بیان دیگر پرداختن به تولید علم، باب دیگری است که باید در بحث «راهکارها» مورد دقت قرار گیرد.

اما نسبت به این بخش از سؤال که در مواجهه با علم و تکنولوژی موجود، چه باید کرد اختصاراً می‌توان گفت ما معتقد نیستیم که مطلقاً باید از مظاهر تمدن غربی استنکاف کرد؛ چه اینکه این امر را امکان پذیر هم نمی دانیم.

البته بسیاری از اندیشمندان از این جهت می‌پذیرند که ما در یک جریان ناخواسته‌ای قرار گرفته و کاری هم نمی توان کرد. یعنی در عین اینکه راضی به این وضعیت نیستیم اما نمی توانیم خود را از آن خارج کنیم. اما نظر ما اندکی متفاوت است به اینکه ما هم ناراضی هستیم لکن حتماً می‌توانیم خود را از این وضعیت خارج کنیم.

طبعاً خارج شدن از این شرائط، بدون یک الگوی کارآمد، امکانپذیر نیست. علاوه بر اینکه هیچگاه گسست مطلق بین ما و جامعه جهانی اتفاق نمی افتد. بنابراین با این دو ملاحظه می‌گوییم باید به سمتی حرکت کرد تا ما بتوانیم مبتنی بر فرهنگ دینی، علم و تکنولوژی نوینی را به جامعه جهانی ارائه کنیم. به بیان دیگر جهت‌گیری ما در نهضت نرم‌افزار و تولید علم ان شاء الله باید به این سمت باشد.

دلایل بی توجهی جامعه اسلامی، به جریان سوم در تولید علم

س: آیا ضمانتی برای نهادینه کردن آموزه‌های دینی در ساختارعلم، وجود دارد؟ چرا در دوره‌های پس از انقلاب اسلامی، این مهم امکانپذیر نبود و تهاجم فرهنگی دشمن، سرعت بیشتری گرفت؟ اصولاً چرا جامعه اسلامی به جریان سوم و انقلاب فرهنگی، اقبال چندانی نکرد؟

ج: این که چرا جامعه تا به حال، به جریان سوم توجه نکرده است چه بسا به این علت بود که یا جامعه، غفلت کرد یا شرایط جامعه، این امر را اقتضا نمی کرد و یا اصولاً بلوغ فکری جامعه به این حد نرسیده بود. حال، هر گونه که تعبیر کنیم، این حرکت، روال صحیح خود را هنوز پیدا نکرده است. بدون تردید اگر تلاش شود می‌توان روند آنرا اصلاح کرد.

بنابراین مسأله چند بعد دارد. اول این که باید بدانیم روند صحیحی که باید اتخاذ شود کدام است؟ این را باید شناخت؛ مورد بحث قرار داد و طرح جامعی را برای تحقق آن مسئله طراحی کرد.

«نصرت الهی و تلاش جمعی» ضامن موفقیت نهضت علمی

اما اینکه می‌گویید: «چه ضمانتی دارد که این تلاش به نتیجه برسد؟» می‌توان گفت ضمانتش، همت ما و وعده الهی است. اگر در آغاز انقلاب، در سال ۴۲ از حضرت امام (ره) می‌پرسیدند شما چه ضمانتی می‌دهید که بتوانیم به نتیجه برسیم چه جوابی می‌دادند: قطعاً همت امام و امت و نیز وعده و نصرت الهی، انقلاب را به نتیجه رساند. ضمانت موفقیت نهضت علمی نیز از این جهت است.

اما می‌فرمایید چرا در گذشته اتفاق نیفتاده است؟ می‌گوییم، چون در گذشته چنین عزمی، وجود نداشته است. البته در انقلاب همواره عزم احیاء و اقامه اسلام و نیز ترویج فرهنگ اسلامی وجود داشته است.

و هر سه جریان فکری که بر شمرده شد، همه در این عزم، وحدت نظر دارند. هیچ کس هم خواهان انزوای دین نیست. اما پرسش اینجاست که دفاع از اسلام در شرایط موجود چگونه امکان پذیر است؟ مسلماً هیچگاه در این «چگونگی» اتفاق نظر نبوده و نیست.

تمدن‌سازی و نفوذ در فرهنگ دیگران، راه مقابله با تهاجم فرهنگی

سؤال بعدی این است که به فرض این راه، پیموده و احیاناً نرم‌افزار علمی و دینی متناسبی هم طراحی شد اما آیا می‌توان ایمن بود که راه تهاجم فرهنگی بسته شده است؟ جواب منفی است. چرا که امکان ندارد کسی مسیر تبادل فکر و اندیشه و معاشرت را با جامعه جهانی (خصوصاً در شرایطی که ما در آن قرار داریم) ببیند و در عین حال از نفی ضرورت کارآمدی، سخن بگوید یا برنامه و فکری برای کارآمد کردن جامعه دینی نداشته باشد.

قطعاً راه مقابله جدی با تهاجم فرهنگی، توجه ویژه به عرصه اداره فرد و جامعه و تمدن‌سازی است. اصولاً در بازار رقابت با فرهنگ ها و تمدن‌های زنده جهانی، باید بتوان برتری خود را در عمل اثبات کرد. به هر میزانی که این مهم، اثبات شود جامعه ما در فرهنگ و تمدن دیگران نفوذ پیدا می‌کند. همانگونه که اکنون مقدورات جامعه اسلامی در این خصوص، اندک است و همین امر باعث می‌شود نفوذ اجانب بیشتر شود.

ابتلاء جامعه اسلامی، به شبهات «عینی» و نه نظری

امروز آنچه عمدتاً در جامعه مورد توجه قرار گرفته است تدریس و تحلیل معارف دینی از مقطع کودکستان تا دانشگاه است. گرچه این حرکت، ضروری است اما قطعاً کافی نیست.

تأکید ما این است آنچه که مبدأ تردید در اعتقادات نزد بعضی از مردم می‌شود تحقق شبهه «عینی» در جامعه نسبت به حقانیت و کارآمدی دینی است و نه صرفاً یک شبهه نظری. شبهه عینی نیز بدان معناست که ادعاهای جامعه اسلامی، در میدان عمل، جامعه تحقق نپوشد.

از آن طرف فرهنگ غرب قادر است مظاهر زیبای خود را به رخ ما بکشد، به گونه‌ای که جامعه اسلامی نمی تواند به راحتی از آن صرف نظر کند. در این صورت است که تضعیف دین و اعتقادات، برای برخی اتفاق می‌افتد.

پس در کنار تلاش هایی که برای تقویت اعتقادات و بینش ها از طریق ترویج معارف اسلام و اخلاق در رسانه‌های جمعی صورت می‌گیرد امری مبارک است اما باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که اقامه دین جامع، ظرفیت علمی مضاعفی می‌خواهد و آن در جائی است که بتوان از قدرت جامعه پردازی و تمدن‌سازی بر محور دین برخوردار بود.

ضرورت نسبی نگری در عرصه تولید علم

س: قطعاً در تولید علم، از آموختن علوم دیگران بی نیاز نیستیم. اما سؤال این است که آموختن این علوم باید به چه صورتی باشد؟ چه علومی را تا چه اندازه باید آموخت و نحوه آموزش باید چگونه باشد تا روند تولید علم دنبال شود؟

ج: پاسخ به این سؤال، بنحوی سهل و ممتنع است. باید قبل از اینکه بتوانیم برای خود الگویی پیدا کنیم هر فردی قطعاً نسبت به نحوه مواجهه و استفاده از علوم، به یک الگوی روشن نیازمند است تا بتواند در هر گرایشی، تکلیف و روش خود را بداند. اما آنچه که به صورت عمومی می‌توان گفت این است که:

  • اولاً باید بتوان نقاط ضعف علوم موجود را بدرستی تشخیص داد.
  • ثانیاً بایست بتوان چگونگی پایه ریزی علم جدید را بصورت عمومی آشنا شد.
  • ثالثاً پس از طی این مراحل باید به تولید علم و نظریه پرداخت و تا آنجا که ممکن است از تجارب و ظرفیت‌های موجود استفاده کرد و البته آن مقداری هم که قابل نقد است باید مورد دقت جدی قرار داد.

لذا اگر سؤال شود که هر فردی، چه وظیفه‌ای بر عهده دارد این بستگی دارد به اینکه او با چه رشته‌ای یا گرایشی و در چه حد از تحصیلات می‌خواهد چه هدفی را دنبال کند.

تفاوت تولید علم با آموزش آن

س: مقام معظم رهبری فرمودند که نهضت آزاد علمی، صرفاً آموختن علم دیگران نیست. لطفاً در این خصوص، قدری توضیح دهید.

ج: از این تعابیر می‌توان معانی متفاوتی برداشت کرد. ایشان این سخن را در مقابل جریاناتی فرمودند که می‌خواستند آموختن علوم دیگران را به عنوان گزارش کار، در اینکه ما تولید علم کرده ایم ارائه کنند! ضرورتی ندارد که این مطلب با مختصات جزئی‌تر تشریح شود.
ایشان برای اینکه جامعه علمی را متوجه معنای واقعی تولید علم کنند می‌فرمایند تولید اندیشه بمعنای وارد کردن علم به مرزهای جدید است و نه صرف منتقل کردن و آموزش دادن علوم گذشته. البته این بدان معنا نیست که مطلقاً نباید به این علوم توجه کرد و هیچ استفاده‌ای هم از آن نبرد.

تمام سخن راجع به چگونگی استفاده از این دانش هاست. اگر ما نتوانیم تحولی در علوم موجود، ایجاد کنیم و جهت‌گیری صحیح نظریه پردازی را با تمسک به روش‌ها، مبانی و اهداف متفاوت تجربه کنیم حتماً نخواهیم توانست به تولید علم بپردازیم.

«علم بومی» و ضرورت تبیین نسبت بین منظومه‌های علمی

س: آیا تولید فکر باید صددرصد ایرانی باشد وتحت تأثیر افکار غیر بومی نباشد؟

ج: حتماً یک ایده می‌تواند صددرصد ایرانی باشد. مثلاً در همان غرب هم وقتی فکری، تولید و یا نظریه جدیدی ارائه می‌شود حتماً نمی توان ادعا کرد که آن نظریه هیچ وابستگی به نظریات قبلی ندارد؟ پس تولید «علم بومی» بمعنای اتکاء به اندیشه و مبتنی بر نیاز جامعه خودی است.

و البته فکر صددرصد ایرانی نیز چیزی جز این نیست. در عین حال تولید علم همواره در جامعه جهانی اطلاعاتی و نه در یک فضای بسته و منقطع صورت می‌گیرد. لذا قطعاً تبادل علمی، بخشی از پروسه تولید علم است.

ما نگرانی از اینکه در بخش هایی از گزاره‌ها، از تجارب دیگران استفاده کنیم، نداریم؛ نگرانی از این است که نتوانستیم نسبت منظومه علمی را با دین تمام کنیم؛ یعنی همان منظومه نظریاتی که توسط ما تولید شده است.


نوع اثر: سخنرانی
عنوان: اثبات ضرورت جنبش نرم‌افزاری از سه زاویه
صاحب اثر: علیرضا پیروزمند
تاریخ: ۱۲/۱۲/۱۳۸۳

اگر این مقاله را دوست دارید، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

آخرین کتاب‌های ایوسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *