«بازی» و «بازیگوشی» چیست و پیوستن هر یک از این دو واژه به همراه یادگیری به چه معناست؟
جولیان سفتون-گرین (Julian Sefton-Green) به بررسی این موضوع می پردازد که بازی چیست و چه چیزی نیست، و اینکه آیا واقعاً «کار کودک» است یا خیر. جولیان یک محقق مستقل است که در آموزش و پرورش و صنایع فرهنگی و خلاق (education and the cultural and creative industries) کار می کند. او در حال حاضر پروژه آماده سازی برای کار خلاق را رهبری می کند و پژوهشگر اصلی در گروه رسانه و ارتباطات، LSE، دانشیار پژوهشی در دانشگاه اسلو و در مقابل استاد حاضر در مرکز یادگیری بازیگوش ، دانشگاه هلسینکی است.
کشورهای اسکاندیناوی برای ترویج ارزش “بازی” در آموزش شهرت شایسته ای دارند. با این حال، در این زمینه، بازی نه بیهوده است و نه چیزی که لزوماً کودکان مجاز به انجام آن به تنهایی هستند، بلکه اغلب بسیار ساختار یافته است که به عنوان بخشی از آموزش پیش دبستانی و سال های اولیه ارائه می شود.
در سالهای اخیر شاهد رشد « آموزشهای سرگرمی » و « بازیسازی » بودهایم که هر دوی اینها بین دنیای اوقات فراغت، آموزش و کار تار میشوند. و در دنیای خصوصی و تجاری نرمافزار (از جمله بازیها)، علاقه شدیدی به توسعه فعالیتها و برنامههای درسی مبتنی بر یادگیری وجود داشته است، گاهی اوقات از سنت تاریخی به دو قرن قبل تا «اسباببازیهای آموزشی» توسعهیافته توسط Froebel، و گاهی اوقات یافتن راههایی برای استفاده از رسانههای دیجیتال جدید برای ایجاد بازیها، پازلها، محیطهای یادگیری و چالشها به عنوان روشهای جدید آموزش و یادگیری.
بحث در مورد بازی
به نوبه خود، این تغییر تمرکز بر بازی از چیزی که مردم فکر میکردند طبیعی است و تا حدی با نحوه رشد آنها تعریف میشود، باعث شده تا والدین مسئولیت جدیدی به نظر برسند و آنها را به این سوال سوق دهد که چگونه باید فرزندان خود را به بازی تشویق کنند. و نوع درست بازی چیست. و مهمتر از همه برای بحث در اینجا، در نظر گرفتن اینکه بازی دیجیتال از چه راه هایی خوب یا بد است….
این نوع اضطراب واقعاً باید ما را به این فکر کند که بازی در وهله اول چیست و از چه راه هایی می توانیم یادگیری را بازیگوش کنیم. دانشگاه هلسینکی مرکز یادگیری بازیگوش را راهاندازی کرد ، هم برای توسعه یک دستور کار تحقیقاتی در این محیط زیست جدید و هم برای عمل به عنوان یک “آزمایشگاه زنده” برای توسعه محصولات و ایدهها، که همه اینها باید به چشماندازی از یادگیری بازیگوش کمک کنند. . اخیراً مانیفستی منتشر کرده است تا به بحث در مورد آنچه ما در بازی ارزش قائل هستیم و جایگاه آن در آموزش و پرورش چیست، تشویق شود.
بازی معنای زیادی دارد
«بازی» اگرچه اصطلاحی به ظاهر رایج و غیرقابل انکار است، اما خود «بازی» در گذشته به معنای چیزهای گوناگونی بوده است و اکنون نیز به تعاریف جدیدی ادامه میدهد. یکی از جامع ترین مطالعات بازی، با عنوان ابهام بازی توسط برایان ساتن اسمیت، توجه را به این واقعیت جلب می کند که اگرچه همه ما فکر می کنیم که می دانیم بازی چیست، در واقع از این اصطلاح برای پوشش دادن بسیاری از فعالیت ها استفاده می کنیم. در این مطالعه برجسته، ساتن اسمیت نظریههای مختلف بازی را به عنوان انواع مختلف بلاغت توصیف میکند، زیرا او استدلال میکند که نمیتوان با قطعیت بیان کرد که بازی چیست، تنها چیزی که نظریهپردازان مختلف ادعا کردهاند که میتواند باشد.
از آنجایی که بازی مفهومی مبهم و نامشخص است، نظریهها، تبیینها یا تعاریف مختلف واقعاً در چارچوب نظامهای ارزشی گستردهتر و ارزشهای ایدئولوژیک زیربنایی معنا پیدا میکنند، بنابراین ساتن اسمیت هفت لفاظی بازی را شناسایی میکند: پیشرفت، به عنوان سرنوشت، به عنوان قدرت. به عنوان هویت، به عنوان خیالی، از خود، و در نهایت، به عنوان بیهوده.
بازیگوشی
با این حال، دانشگاهیان مایلند این نکته را بیان کنند که هر تعریفی که از بازی ارائه میکنند، بازیگوشی (یا همانطور که در عبارت کلیدی «یادگیری بازیگوش» به کار میرود) جایی است که جنبههای بازی به سایر حوزهها منتقل میشود.
میگل سیکارت بیان میکند که بازیگوشی بیشتر یک نگرش یا یک روش است، که در آن میتوانیم «نگرش بازی را بدون فعالیت در نظر بگیریم… [این] راهی برای درگیر شدن با زمینهها و اشیاء خاص است که شبیه به بازی است، اما به اهداف و مقاصد احترام میگذارد. اهداف آن شی یا زمینه.’
بازی های باینری
همانطور که تعدادی از مفسران در طول سال ها اشاره کرده اند، بازی اغلب بر اساس آنچه نیست تعریف می شود. بنابراین، بازی کار نیست. بازی جدی نیست. بازی تحمیلی نیست. بازی اعتبار بیرونی ندارد. بازی هیچ هدف خارجی ندارد. بازی استفاده خوبی از زمان نیست. و البته اگر بازی باشد آیا می تواند یادگیری هم باشد؟ این همیشه به این معنا نیست که معکوس این ارزش ها همیشه صادق است: بازی طبیعی است (اما می توان آن را یاد گرفت و حتی آموزش داد). بازی خود به خودی است (اما تحت شرایط خاصی می تواند تحریک شود). بازی پاداش های ذاتی خود را دارد (اما مردم برای بردن بازی می کنند). بازی سرگرم کننده است (اما به استفاده رایج از اصطلاح “بازی های جدی” یا آنچه که سیمور پیپرت “سرگرمی سخت” نامیده است توجه کنید).
بازی با این دوتاییها و کاوش در تنشها (و تداوم) بین آنها اغلب راهی مؤثر برای تعریف و ترویج ارزشهای بازی به اثبات رسیده است. بنابراین، جمله معروف ماریا مونته سوری مبنی بر اینکه “بازی کار کودک است” به دلیل تمایز تاریخی بین حوزه های کودکان و بزرگسالان و اهمیت روزافزون فعالیت های اوقات فراغت در نیروی کار صنعتی و شهری قرن بیستم طنین انداز می شود.
بازی و یادگیری
پس وقتی بازیگوشی با یادگیری در هم آمیخته می شود، برای این سیِّال بودن تفسیر چه اتفاقی می افتد؟ به هر حال، تصور یا مفهومسازی حالتی از یاد نگرفتن یا حتی یادگیری نکردن بسیار دشوارتر است، به همان شکلی که میتوانیم ارزشگذاری جایگزین بازی و بازیگوشی را تصور کنیم.
در واقع، با به هم پیوستن بازیگوشی و یادگیری، یک چالش کلیدی باید این باشد که آیا دامنه احتمالی معانی که در هر دو اصطلاح وجود دارد، هنگامی که به طور مجزا در نظر گرفته میشوند، بلافاصله در صورت پیوستن به یکدیگر محدود میشوند یا خیر. به عبارت دیگر، چه مقدار از آنچه که بازی نیست، هنوز از نظر یک نگرش یا یک روش، در فرمول بندی یادگیری بازیگوش قابل قبول است؟