مهارت ماهیگیری، مهارت زندگی
ما نمیتوانیم فرزندانمان را در مقابل زندگی حمایت کنیم؛ و حتی اگر تا مدتی بخشی از این کار نیز از عهدهی ما بر بیاید، هم این عهدهداری محدود و کوچک خواهد بود و هم قطعا دیری نخواهد گذشت که رتق و فتق زندگی فرزندان بزرگ شدهی ما از عهده و توان ما خارج خواهد بود.
از همین رو است که ما موظفیم فرزندانمان را از همان دوران کودکی در مواجهه با زندگی جرأتمند و قوی بار بیاوریم و آنها را برای رویارویی با فراز و نشیبهای زندگی شخصیشان آماده و محیا سازیم. قطعا تنها کسی که میتواند به خوبی برای زندگی فرزندان ما تلاش و کوشش کند، زندگی آنها را رتق و فتق کند، و مشکلات پیش روی آنها را به طور کار از میان بردارد، خود فرزندانمان هستند؛ پس توانمند سازی آنها، اصولیترین و شاید میتواند گفت تنها راه موجود است.
به بیانی دیگر؛ تا زمانی که ما برای فرزندان خود کوشش و تلاش کنیم و بخواهیم امورات زندگی آنها را خود بر عهده بگیریم و به قول معروف برایشان ماهی بگیریم؛ مطمئنا آنها نمیتوانند نحوهی ماهی گیری (یا همان گذران درست زندگی و از عهدهی کارها برآمدن) را فرا بگیریند.
دوستی خاله خرسه ممنوع
البته در این میان، پدر و مادران دلسوز زیادی هستند که به بهانه نگرانی برای آسایش کودکانشان، نمیگذارند آنها درگیر تلاطمهای زندگی و سختیها و مشقتها شوند و به گونهای روند زندگی فرزندانشان را سمت و سو میدهند که آب در دل فرزندانشان تکان نخورد.
و متاسفانه باید گفت، این دست از والدین، بدترین نوع والدین هستند؛ چراکه بدین صورت، تنها سبب میشوند فرزندانشان ناتوان و وابسته نگه داشته شوند، طوری که پدر و مادر در چشمانشان، بزرگ, قدرتمند و حمایت کننده به نظر برسند و قدرت انجام امور بدون دخالت، همراهی و وجود والدین برایشان کاملا غیرممکن خواهد شد.
و زمانی که فرزندی خود را وابسته و محدود به وجود والدین خود دریابد؛ مطمئنا در زمان فقدان والدینش یا با چالشی بسیار بزرگ و لاینحل روبرو خواهد شد و یا برای گذران زندگی خود، فردی دیگر را به عنوان مراد و پیشبر زندگیاش بر میگزیند و چه بسا در چنین حالتی، فردِ دگیر دلسوزی و خیرخواهی والدین را ندارد و همین سبب هر نوع سوءاستفادهای از فرزند خواهد شد (خواه فرزند در سنین پایین باشد و خواه در سنین جوانی، میان سالی و بالاتر از آن).
عدم باور به فرزند، عدم باور به خود
اگر علت تسلط کامل والدین بر امور فرزندان را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم؛ عموما به ناآگاهی آنها میرسیم که همین ناآگاهی مسبب دو موضوع اصلی است که والدین در روند تربیتی فرزند خود به خاطر هر یک از این دو (و یا هر دوی آنها)، دست به روند تربیتی غلط میزنند. و آن اینکه:
عدم باور به فرزند
عمدهی والدینی که کلیه امور فرزندان رو کاملا در دست میگیرند و اجازهی انجام کارها توسط فرزند را به او نمیدهند؛ به این دلیلی، چنین رویهای را پیش میگیرند که احساس میکنند فرزند آنها قادر به انجام امور نیست و خود نمیتواند از عهدهی انجام کارها بر بیاید.
و اگرچه در نگاه اول این موضوع حقیقی به نظر میرسد؛ اما در واقع، تا زمانی که فرزندان برای انجام کاری، حرکتی نکنند، هیچ گاه قادر نخواهند بود آن کار را انجام دهند. به عنوان نمونه، مطمئنا یک کودک خردسال، در ابتدا قدرت راه رفتن را ندارد؛ اما مادامی که شروع به تلاش میکند و بارها زمین می خورد، صدمه میبیند، گریه میکند و …، رفته رفته میتواند قدرت راه رفتن پیدا کند و شروع به انجام کاری کند که پیشتر به هیچ وجه از عهدهاش بر نمیآمد.
عدم باور به خود
دلیل دیگر تلاش های بیش از حد حمایت کنندهی والدینی که حاضر به اجازهی انجام کارها توسط فرزندانشان نیستند، شک ایشان درخصوص تواناییهای خودشان در پرداختن به مشکلاتِ فرزندانشان است. در واقع، این دست از والدین، خود را در حل مشکلاتی که از سوی فرزندان بروز و نمود پیدا میکند ربون و ناتوان مییابند؛ از همین رو، ترجیح میدهند تمامی امور را خود بر عهده بگیرند و بار تمامی کارها و سختیهای آنها را بر دوش بکشند تا اینکه بعدا درگیر مشکلاتی شوند که احتمالا از سوی فرزندانشان بوجود میآید.
دوراندیشی، چاره کار است
از آنچه که در بالا گفته شد، کاملا مشخص است، تا زمانی که ما صرفا به همین زمان اکنون فرزندانمان بیاندیشیم و روندی دوراندیشانه را در پیش نگیریم، نمیتوانیم آیندهای را که هماکنون برای فرزندان خود در حال رقم زدن هستیم را درک کنیم؛ پس برای اینکه فرزندانی قویتر و با آیندهای بهتر تربیت کنیم، لازم است با نظر به آیندهای که باید فرزندان ما بر روی پای خود بایستند، از هماکنون هم آنها را توانمند بار بیاوریم و هم به آنها قدرت ریسکپذیرش و قبول چالشهای احتمالی را ببخشیم تا در آینده بتوانند به خوبی گلیم خود را از آب بکشند.
یک پاسخ
چه زیبا بود دوراندیشی 👏