بنر وب سایت مجموعه ایوسی
بنر وب سایت مجموعه ایوسی
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هدایای ویژه طراحی سایت

اگر خدا بخواهد: قدرت و تأثیر ایمان در زندگی روزمره ما

حرم امام رضا

اگر این مقاله را دوست دارید، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

ایمان همواره یکی از مباحث مهم و بحث برانگیز در زندگی انسانها بوده است. بسیاری از مردم در سراسر جهان به مسائلی از قبیل وجود خدا، معنویت، وجود زندگی پس از مرگ و نقش ایمان در زندگی روزمره خود اهمیت می‌دهند.

در این مقاله از ایوسی، سعی می‌کنیم در مورد قدرت و تأثیر ایمان در زندگی روزمره صحبت کنیم و نکاتی را برجسته کنیم که نشان می‌دهد چگونه قدرت ایمان ما را قوی‌تر و پرقدرت تر می‌کند.

مرتبط: چگونه از خدا چیزی بخواهیم

۱. ایمان به خدا و وجودی بزرگتر

ایمان به خدا و وجودی بزرگتر از خودمان، ما را به آگاهی از این حقیقت می‌رساند که ما فقط یک جزء کوچک و ناچیز در قلمرو گسترده و بی‌پایان خداوند هستیم. این تفکر ما را از خودخواهی و شخصیت‌بازی‌های زیاد دور می‌کند و باعث می‌شود که در زندگی روزمره خود به موضوعاتی مهم‌تر و ارزشمندتر تمرکز کنیم. فهم اینکه وجود خداوند بزرگ و قدرتمند، کنترل کامل بر همه چیز دارد، ما را به خودش نزدیکتر می‌کند و در زندگی روزمره ما را هدایت می‌کند.

۲. ایمان به خیر و شر

ایمان به خدا و قوانین او ما را به پذیرش خیر و شر در زندگی روزمره تشویق می‌کند. با ایمان به خداوند، ما فهمیده‌ایم که او بهترین برای ما راه را می‌شناسد و هرچه اتفاق می‌افتد، دلیلی دارد که درک آن را نمی‌توانیم. بنابراین، این باور ما را در برابر سختی‌ها و امتحانات زندگی آزاد می‌کند و باعث می‌شود به مسیری صحیح و درست تر از طریق پذیرش خیر و شر هدایت شویم.

۳. ایمان به خدا و صلح در دل

ایمان به وجود یک قدرت بزرگ و دوست داشتنی که به ما نزدیکترین انسان ها را نیز ساخته است، باعث می‌شود از منافع خودمان عقب نشینی کنیم و به صلح در دل خود و با دیگران برسیم. این حقیقت که خداوند برترین نمونه عشق و رحمت است، ما را به اهمیت صلح و کرامت هر انسان دیگری تشویق می‌کند. در زندگی روزمره، این ایمان به ما یادآوری می‌کند که قبل از هر قضیه و مسئله ایمانی، نیازمندی لطف و عطف، شادی و خیرخواهی دیگران است.

۴. ایمان به خدا و اخلاق

ایمان به خدا ما را در زندگی روزمره به اهمیت اخلاق و عمل در چارچوب اصول و مقررات اخلاقی هدایت می‌کند. با فهم اینکه خداوند کارهای ما را می‌بیند و به آن‌ها توجه می‌کند، ما تمایل به انجام کارهایی مانند دروغگویی، تقلب، زورگیری و سایر رفتارهای ناشایست دیگران را نداریم. این ایمان به ما یادآوری می‌کند که همیشه باید درستی و عدالت را رعایت کنیم، حتی زمانی که دیگران مطلع نیستند.

مرتبط: ارتعاش پل ارتباط با کائنات

۵. ایمان به خدا و امیدواری

ایمان به خدا و وجود خداوند باعث می‌شود در زندگی روزمره امیدوار باشیم. فهم اینکه خداوند همیشه پشتیبان ماست و هیچ وقت ما را تنها نمی‌گذارد، ما را در مواجهه با سختی‌ها و چالش‌های زندگی ملایمتر و مطمئن تر می‌کند. امیدواری به کمک خداوند باعث می‌شود که استرس و نگرانی را به چشمانی پر امید تبدیل کنیم و با اعتماد به نفس بیشتری به آینده نگاه کنیم.

۶. ایمان به خدا و بذرهای کار خیر

ایمان به خدا و معنویت، ما را به ایجاد تأثیر مثبت در زندگی دیگران تشویق می‌کند. با فهم اینکه خدا دست‌های ما را در زندگی دیگران حرکت می‌دهد، ما تمایل به بکارگیری این ایمان در ساختن روابط معنوی و فعالیت‌های خیریه داریم. این حقیقت ما را به این باور هدایت می‌کند که هر کار نیکو و معروفی که ما انجام می‌دهیم، ثمره‌ای بزرگ در زندگی‌های دیگران خواهد داشت.

به طور خلاصه، ایمان به خدا و معنویت قدرت و تأثیر بزرگی در زندگی روزمره ما دارد. این ایمان ما را به پذیرش وجود خداوند بزرگتر و استفاده از راهنمایی او در زندگی ما تشویق می‌کند. همچنین، ایمان به خدا ما را به خیر و شر مواجهه کرده و ما را به صلح در دل، اخلاق، امید و کارهای خیر الهام می‌دهد. بنابراین، برای داشتن زندگی معنوی و بهتر، ما باید به ایمان خود توجه کنیم و در تقویت آن تلاش کنیم.

مرتبط:

نمازی که مهندس را نجات داد

بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورود ما اذان مغرب گفتند
آقای پیر کراواتی، با شنیدن اذان، درب کیف چرم گران قیمتش را باز کرد و سجاده اش را در آورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!!

برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد
بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند
من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟

و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد …

قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه

درجوانی مدتی از طرف سردار سپه (رضا شاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم
از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هر لحظه منتظر مرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا (ع) بشویم …
آن موقع من این حرف ها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم …
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه می کرد …

گفت برویم داخل که من امتناع کردم و گفتم همینجا خوبه

بچه را گرفت و گریه کنان داخل ضریح آقا رفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کرد که روی زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده درآن دیده می شد مقابلش پهن بود
مردم نیز جلویش صف کشیده بودند و هرکسی مشکلش را به پیرمرد می گفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش می گذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر می کرد و می رفت.!

به خود گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش کرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم: چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یک سال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی.!

متعجب شدم که او قضیه مرا از کجا می دانست!؟ کمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد …
خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه.!

همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سر و صدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم به دنبالش؛ چون شفاء گرفته و خوب شده بود.!!
من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم “حسنعلی نخودکی” نمازم را دقیق و سروقت می خوانم.!

اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را فرا گرفت، چرا که شوخی نبود. رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد می کرد.!
در حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد؛ مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز …
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!

اگر عصبانی می شد یا عمل منو توهین تلقی می کرد کارم تمام بود …
نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم:
قربان در خدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و …

رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت می خوانی!؟
گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز می خوانم چون در حرم امام رضا (ع) شرط کردم

رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت:
مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمی شه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!

بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نماز خواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!

از آن تاریخ دیگر هر جا که باشم اول وقت نمازم را می خوانم
و به روح مرحوم”حسنعلی نخودکی” فاتحه و درود می فرستم

اگر این مقاله را دوست دارید، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

آخرین کتاب‌های ایوسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *