وقتی «ریچارد پل ایوانز» اولین کتابش «جعبهی کریسمس» را نوشت، آن را با عشق به دو دختر جوانش تقدیم کرد.
بعداً کپیهایی از آن برای خانواده و دوستانش تهیه کرد و صحبت از این داستان دلگرمکننده پخش شد.
این واکنش مثبت به ریچارد انگیزه داد و تصمیم گرفت که ناشری برای این کتاب پیدا کند.
وقتی هیچکس حاضر به انجام این کار نشد، تصمیم گرفت خودش آن را منتشر کند.
برای اینکه کتاب را به فروش برساند، غرفهای در کنفرانس انجمن کتابفروشان محلی امریکا گرفت. جایی که در بین دیگر فعالیتها، نویسندگان مشهور کتابهای خود را در انتهای سالن با امضا به فروش میرساندند.
ریچ متوجه شد که این فروشندگان مشهور تنها کسانی هستند که مورد توجه این جمعیت قرار گرفتهاند. همینطور وقتی گروه بعدی افراد مشهور وارد شدند، متوجه شد که یکی از نویسندهها نتوانسته است خود را به برنامه برساند.
با این ترس که مبادا از این جمعیت بیرون بماند، با جرئت و تعهدی که به رؤیایش داشت، تصمیم گرفت دل به دریا بزند. دو جعبه از کتابها را برداشت و به طرف یکی از صندلیهای خالی قدم برداشت، نشست و شروع به امضای کتابهایش کرد.
وقتی خانمی از قسمت نمایشگاه او را پشت میز دید، به او نزدیک شد و از او خواست که از آنجا بلند شود. ایوان بیباک و شجاع نگاهی به او کرد و قبل از اینکه آن خانم بتواند حرفی بزند، گفت: «متأسفم که دیر کردم.» زن که تعجب کرده بود فقط نگاهی به او کرد و پرسید: «نوشیدنی میل دارید برایتان بیاورم؟»
سال بعد، ایوانز نویسندهی ردیف اول نمایشگاه بود و نام او به فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز اضافه شد.
از آن موقع به بعد، کتاب جعبهی کریسمس با بیش از هشت میلیون نسخه به هجده زبان دنیا ترجمه شد و به فروش رفت و در فیلم تلویزیونی سی بی اس برندهی جایزهی «اِمی» شد.
این کتاب که قبلاً توسط چندین ناشر رد شده بود، بالاخره از جانب انتشارات «سیمون» و «شاستر» به قیمت ۲/۴ میلیون دلار خریده شد.