داستان زیر کاملا حقیقی است.
درضمن عملکردِ عنوان شده در این داستان، در سیرک های مختلفی انجام می شود ….
شخصی تعریف می کرد:
وارد سیرکی شدم و بعد از مدتی پرسه زندی و دید زدن حیوانات؛ با کمال تعجب دیدم فیل قدرتمندی را با یک طناب خیلی نازک به ستونی بسته بودند.
از همین رو از مسئول سیرک پرسیدم:
چرا فیل به این بزرگی و قدرت را با طنابی این چنین نازک و ضعیف بسته اید؟
این فیل می تواند به راحتی و با یک حرکت طناب را پاره کند و خودش را آزاد کند.
حتی این طناب را من هم می توانم پاره کنم، چه برسد به این فیل بزرگ؛ و این خیلی خطرناک است!
صاحب فیل به من گفت: این فیل چنین کاری نمی تواند بکند!!!
چون ما این فیل را با این طناب ضعیف نبسته ایم؛
بلکه آن را با یک تصوّر خیلی قوی در ذهنش بسته ایم.
من با تعجب و کنجکاوی پرسیدم چطور چنین چیزی امکان دارد؟
مسئول سیرک در پتسه به من گفت:
وقتی که این فیل بچه بود، مدتی پای آن را با یک طناب بسیار محکم بستم؛ به طوری که تلاش زیاد بچه فیل برای رهایی اش کار به جایی نمی برد و هیچ اثری نداشت.
و از آن موقع تاکنون دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.
در حقیقت فیل به این باور رسیده است که نمی تواند این طناب را پاره بکند؛ پس برای پاره کردنش هم هیچ تلاشی نمی کند.
جالب است که تونی رابینز نیز داستانی مشابه این مورد را خود در زمانی که در کودکی به سیرکی رفته بود را می گویید …
و این داستان، دقیقاً با داستان های واقعی خود ما که در زندگی هر یک از ما و برای خودمان رخ می دهد یکسان است.
ناخودآگاه هر یک از ما، با نوعی فکرِ محدود کننده بسته شده است؛ که این فکر مانع حرکت مان به سوی موفقیت و کامیابی است.
برای موفقیت و پیروزی لازم است تا باورهایمان را تغییر دهیم.
اگر باورهایمان را تغییر دهیم، دنیای مان تغییر خواهد کرد.
فراموش نکنید که زمان تغییر همین حالا است
ما را در پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی همراهی کنید
