فرهنگ لغت موفقیت

شادی /SAdi/ /shæˈdi:/ (shah-dee) مترادف شادی: ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون متضاد شادی: اندوه، غم معنی انگلیسی: cheer, delight, festiveness, gayness, happiness, jollity, joy, joyousness, lift, merriment, disport, sunshine, merry-making کلمه “شادی” به حالت خوشحالی و خوشبختی اشاره دارد. این احساس معمولاً به وجود می آید زمانی که فردی از

سواد /savAd/ مترادف سواد: آگاهی، شناخته شده، دارای معلومات، ملایی، توانایی خواندن و نوشتن، رونوشت، کپی، پیش نوشته، پیش نویس، مسوده، نسخه، نسخه اصل، تاریکی، سیاهه، معلومات، جماعت، جمعیت، سیاهی، شهربزرگ، شبح متضاد سواد: پاکنویس، عین، بیسواد، ناآگاه، نادانی، ناشناخته، عدم آگاهی برابر پارسی: نوشتن، دانش مایه، خواندن و نوشتن، خواندن معنی

سربلندی /sarbolandi/ مترادف: سرفرازی، مفاخرت، مباهات، افتخار، آوازه، سابقه، نام، شهرت، معروفیت، پیروزی، موفقیت، انتصار، برتری، خشنودی، شکوفایی، رشد، برکت، رَقَم، رونق، طلوع، خلق(خط) متضاد: سرافکندگی، تسلیم، سقوط، شکست معنی انگلیسی: dignity, distinction, honor, pride, honour, Triumph, Achievement, Success, Accomplishment, Victory, Mastery, Fulfillment, Conquest, Attainment, Satisfaction کلمه “سربلندی” به تولید

سلامتی /salAmati/ مترادف سلامتی: بهبودی، تندرستی، صحت مزاج، عافیت، حال خوب، روحیه خوب، قوت بدنی، روانشناختی خوب، عافیت، خوشبختی، خوشحالی، بینش مثبت متضاد سلامتی: بیماری، ناخوشی، مرض، کسالت برابر پارسی: تندرستی، بهزیستی معنی انگلیسی: condition, healthiness, Well-being, Fitness, Wellness, Healthfulness, Vigor, Robustness, Vitality سلامتی به وضعیتی اطلاق می‌شود که فردی

سبک زندگی /sæbke zendegi/ معانی: شیوه زندگی، روند زندگی، عادت‌های زندگی، نحوه زندگی، اهمیت زندگی، استاندارد زندگی، فرم زندگی، سیاق زندگی، روحیه زندگی، الگوی زندگی سبک زندگی. /ˈlɑɪfˌstɑɪl/ روش خاصی که یک فرد یا گروه زندگی می کند و ارزش ها و ایده هایی که توسط آن فرد یا گروه

سرمایه /sarmAye/ مترادف سرمایه: پول، دست مایه، راس المال، دارایی، مال، نقد، نقدینه، وجه، دارایی غیرمادی، توان، قدرت فکری، علمی، هنری متضاد سرمایه: بدهی، خسارت، بانکروتی، فقر، تلفات، ضرر، خرابی، ناکارآمدی، زیان، افول معنی انگلیسی: asset, capital, equity, estate, resources, funds, wealth, money کلمه “سرمایه” به اشاره به ارزش مالی، دارایی‌ها،

سختی /saxti/ مترادف سختی: آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ، فقر، تنگ دستی متضاد سختی: آسانی، سستی معنی انگلیسی: austerity, crisis, difficulty, discomfort, hardness, harshness, rigidity, rigidness, ruggedness, severeness, severity, solidity, starkness, stiffness, strictness, tenacity, toughness, trial, pinch, steel, strength, strenuousness, vigor, vigour, hardship کلمه “سختی” به معنای وجود موانع، مشکلات

رهبری /rahbari/ مترادف رهبری: امامت، پیشوایی، تمشیت، رهنمایی، راهنمایی، راهنما، رهنمود، زعامت، قیادت، ولایت، هدایت، تقدم، سبقت، ریاست، بزرگی، تفوق، رسالت، مراد معنی انگلیسی: leadership, guidance, headship, lead, leading, helm, leadership guidance, direction, steer, apostolate, conduction, aim, lead-off رهبری یک مفهوم کلیدی در موفقیت است که به افراد اجازه می‌دهد

رقابت /reqAbat/ مترادف رقابت: هم چشمی، هم چشمی کردن، انتظار، توقع، چشمداشت، سبقت‌جویی، مسابقه، مشاجره، دعوا، ستیز، مرافعه، مناظره برابر پارسی: پیکار، چشم و همچشمی، همچشمی، هماوردی، معنی انگلیسی: contest, competition, emulation, rivalry, contention, strife, racing رقابت به وضعیتی اشاره دارد که در آن دو یا بیشتر افراد، گروه‌ها یا